سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
روابط عمومی به زبان آدمیزاد
این تارنما میعادگاهی است برای تمامی علاقمندان به مباحث روابط عمومی، مدیریت، خلاقیت، راهکارهای کسب موفقیت، کارآفرینی و ...؛ اگر ارایه کننده کالا و خدمات هستید، اگر وبلاگ نویسید یا به هر روش دیگری به اشاعه افکار خود می پردازید سری به ما بزنید: کلیه افراد علاقمند می توانند در یک دوره یک ماهه آزمایشی با وبلاگ "روابط عمومی به زبان آدمیزاد" (مهر 84) همکاری نمایند در صورت احراز شرایط با ما خواهید ماند. افراد غیر فعال و یا فعال در زمینه غیر مرتبط حذف خواهند شد.
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 18
بازدید دیروز : 43
کل بازدید : 613882
کل یادداشتها ها : 350
خبر مایه

موسیقی


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

جامعه اسلامی به یک آتش فکری انقلابی احتیاج دارد،به مکتب

جامعه اسلامی در برابر استعمار به وحدت احتیاج دارد

و توده های مسلمان در نظام تبعیض به عدالت

این است که به علی احتیاج داریم 

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را

که به ماسوا فکندی همه سایه‌ی هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین

به علی شناختم به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند

چو علی گرفته باشد سر چشمه‌ی بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ارنه دوزخ

به شرار قهر سوزد همه جان ماسوا را

برو ای گدای مسکین در خانه‌ی علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

بجز از علی که گوید به پسر که قاتل من

چو اسیر تست اکنون به اسیر کن مدارا

بجز از علی که آرد پسری ابوالعجائب

که علم کند به عالم شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد ز میان پاکبازان

چو علی که میتواند که بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت

متحیرم چه نامم شه ملک لافتی را

بدو چشم خون فشانم هله ای نسیم رحمت

که ز کوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت

چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان

که ز جان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چونای هردم ز نوای شوق او دم

که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

«همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی

به پیام آشنائی بنوازد و آشنا را»

ز نوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب

غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا

 

شهریار

 

 

عید بر شما مبارک


  
چقدر مراقبیم تا فکر‌مان ویروسی نشوند؟ 

وسایلی در اختیار داریم، معمولاً مراقب آنها هستیم. مراقبیم تلفن همراه‌ از دست‌مان نیفتد، کامپیوترمان ویروسی نشود، مراقبیم با اتوموبیل‌مان تصادف نکنیم و …
اما فکر می‌کنم کمتر نگرانِ این هستیم که فکر و ذهن‌مان ویروسی نشوند. نه نه نه… اصلاً نمی‌خواهم بگویم بیائید به نامحرم نگاه نکنیم و غیبت نکنیم و هزار حرف و حدیثِ دیگر! این بسته به اعتقادِ شماست.
اگر اجازه بدهید می‌خواهم به عرصه‌ای خصوصی‌تر وارد شوم! معتقدم، فراتر از بسیاری مسئولیت‌هایی که داریم، مسئولیت‌مان در حفظ، تربیت و رشد «فکر» است. به نظرم دروازه‌بانی اطلاعات را ابتدا باید در سیستم فکر خودمان پیاده کنیم. ما سردبیر اطلاعاتی هستیم که به تحریریه فکرمان می‌رسد - عموماً هم از سوی خبرنگاران افتخاری! - و همانطور که اگر پیش از ورود به عالم مطبوعات، رسالت نشریه‌‌مان را ندانیم، به بیراهه می‌رویم، مطالبی را منتشر می‌کنیم که ربطی به ما ندارد، نشریه‌مان را برای کسانی ارسال می‌کنیم که مخاطب هدف ما نیستند و در یک کلام نمی‌دانیم چه چیز را، چگونه و برای کدام مخاطب منتشر کنیم، در عالمِ فکرِ خودمان هم وضع به همین منوال است.
از آنچه گفتم، می‌خواهم به دو نتیجه‌ی نسبتاً کاربردی برسم:
1. ابتدایی‌ترین کانال‌های دریافت اطلاعات، چشم و گوش ما هستند. فکر می‌کنم هر فردی به عنوان سردبیرِ فکرِ خود، مسئول است اطلاعاتی را دریافت - و در مرحله بعد منتشر - کند که صد درصد مفید و بی‌زیان برای خودش و دیگران باشد. برای نمونه در موردِ کانالِ بینایی، با تأکید بر اهمیت بالابردنِ سواد بصری، بهتر است فکرمان را درگیرِ پردازشِ اطلاعاتی کنیم که بتواند نگاهِ ما را تربیت کند. تأکید دارم که غرورِ کاذبی را که در بسیاری از ما سلطه دارد کنار بگذاریم و بپذیریم که تا پایانِ عمر، بی‌وقفه باید مشغولِ تربیتِ «خود» باشیم. از جمله تربیتِ نگاه‌مان. نگاه‌مان را با محصولاتِ درجه یک سینمای دنیا تربیت کنیم، با تماشای آثارِ برترین طراحانِ دنیا.
با مشاهده‌ی آثارِ کلاسیکِ معماری و نقاشی به چشم خود یاد می‌دهیم چگونه دنیا را منظم ببیند، چگونه متقارن ببیند و چطور واقعی ببیند.
با گوش دادنِ آثار موسیقی دانانِ معتبر، سیستم شنوایی‌مان را تربیت می‌کنیم که با شنیدنِ هر موزیکِ بازاری، فکرِ را درگیر نکند.. تأکید دارم که با گوش‌دادن آثار کلاسیک، شنوایی ما می‌آموزد که دقیق گوش کند، ظرافت‌ها را پیداکند و اصلاً شنونده‌ی خوبی برای اطرافیانِ خود باشد.
خوشبختانه دسترسی به بهترین‌های هنر دنیا محدود نیست و فعلاً از بسیاری جریان‌های آزاد، آزادتر است.
2. این روزها که هریک از ما - بویژه روزنامه‌نگاران - صاحب رسانه‌ای شخصی به نام وبلاگ هستیم، و بی‌واسطه خودمان از ابتدا تا انتهای کار را انجام می‌دهیم، در قبالِ آنچه منتشر می‌کنیم، بیش از پیش مسئولیم. چون با فکرِ مخاطبِ خود، روبرو هستیم و فکر، ارزشمندترین نعمتی‌ست که او در اختیار دارد، حتی اگر از قدر و قیمت‌اش بی‌خبر باشد.

شبتان خوش


  

سلامی دیگر.

امشب دو قصد دارم.

نخست: در هر شب   A تا  Z    زندگی را (هر بار یک اشاره) واگو میکنم.خوشحال خواهم شد نظراتتان را با هم سهیم شویم.

پس برای شب اول :

A – Accept 

پذیرا باشید:  دیگران را همانگونه که هستند بپذیرید ، حتی اگر برایتان مشکل باشد که عقاید ، رفتارها و نظرات آنها را درک کنید.

سرانجام.پیش از این قرار گداشته بودیم  تا برخی از میل هایی را که برایم آمده و ارزش خواندن دارد  را برایتان ارسال کنم.پس بسم ال..       

    راه بهشت    

 مردی با اسب و سگش در جاده‌ای راه می‌رفتند. هنگام عبور از کنار درخت عظیمی، صاعقه‌ای فرود آمد و آنها را کشت. اما مرد نفهمید که دیگر این دنیا را ترک کرده است و همچنان با دو جانورش پیش رفت. گاهی مدت‌ها طول می‌کشد تا مرده‌ها به شرایط جدید خودشان پی ببرند.

پیاده ‌روی درازی بود، تپه بلندی بود، آفتاب تندی بود، عرق می‌ریختند و به شدت تشنه بودند. در یک پیچ جاده دروازه تمام مرمری عظیمی دیدند که به میدانی با سنگفرش طلا باز می‌شد و در وسط آن چشمه‌ای بود که آب زلالی از آن جاری بود. رهگذر رو به مرد دروازه ‌بان کرد و گفت: "روز بخیر، اینجا کجاست که اینقدر قشنگ است؟

"دروازه‌بان: "روز به خیر، اینجا بهشت است.

"- "چه خوب که به بهشت رسیدیم، خیلی تشنه‌ایم.

"دروازه ‌بان به چشمه اشاره کرد و گفت: "می‌توانید وارد شوید و هر چه قدر دلتان می‌خواهد بوشید.

"- اسب و سگم هم تشنه‌اند.

نگهبان:" واقعأ متأسفم . ورود حیوانات به بهشت ممنوع است.

"مرد خیلی ناامید شد، چون خیلی تشنه بود، اما حاضر نبود تنهایی آب بنوشد. از نگهبان تشکر کرد و به راهش ادامه داد. پس از اینکه مدت درازی از تپه بالا رفتند، به مزرعه‌ای رسیدند. راه ورود به این مزرعه، دروازه‌ای قدیمی بود که به یک جاده خاکی با درختانی در دو طرفش باز می‌شد. مردی در زیر سایه درخت‌ها دراز کشیده بود و صورتش را با کلاهی پوشانده بود، احتمالأ خوابیده بود

.مسافر گفت: " روز بخیر!"

مرد با سرش جواب داد.

- ما خیلی تشنه‌ایم . من، اسبم و سگم.مرد به جایی اشاره کرد و گفت: میان آن سنگ‌ها چشمه‌ای است. هرقدر که می‌خواهید بنوشید.

مرد، اسب و سگ به کنار چشمه رفتند و تشنگی‌شان را فرو نشاندند.مسافر از مرد تشکر کرد.

 مرد گفت: هر وقت که دوست داشتید، می‌توانید برگردید.

مسافر پرسید: فقط می‌خواهم بدانم نام اینجا چیست؟

- بهشت

- بهشت؟ اما نگهبان دروازه مرمری هم گفت آنجا بهشت است!

- آنجا بهشت نیست، دوزخ است.

مسافر حیران ماند:" باید جلوی دیگران را بگیرید تا از نام شما استفاده نکنند! این اطلاعات غلط باعث سردرگمی زیادی می‌شود! "

- کاملأ برعکس؛ در حقیقت لطف بزرگی به ما می‌کنند. چون تمام آنهایی که حاضرند بهترین دوستانشان را ترک کنند، همانجا می‌مانند...


  

یاران عزیزم سلام.

امشب به لحاظ مشغله فراوان قادر نیستم در خدمتتان باشم و مطلبی ادا نمایم.تنها خواستم با این بهانه کوتاه حضور خود را دچار انفصال نکرده باشم و رفیق نیمه راه نباشم....

                                                                                                        همین و خداحافظ


  

دوستان عزیز سلام

اول:ورود سرکار خانم مریم خوانساری را به جمع اعضای فعال وب گرامی میداریم

سپس:از دوستانی که اظهار لطفشان نصیب نوشته های حقیر می شود سپاگزارم.

آخر:نمی دانم زمان دقیق امتحان جامع تان چه زمانی است.و همچنین دروسی که در این دوره مورد امتحان واقع می شوند کدامند.اما شما 1-با مشخص کردن دروس

                    2-مطالعه سرفصل های مصوب

                   3- استفاده از منابع و رفرنس های اعلام شده

                  و4- برنامه ریزی اجرایی

به آسانی و با صرف کمترین توان قادر خواهید بود امتحان خود را به سرانجام برسانید.

تقید به این 4 اصل شما را در تمامی آزمون ها موفق جلوه خواهد داد.

اگر پرسشی و کمکی در این خصوص دارید کماکان در خدمت دوستانم.

اگر می خواهی به دست هیچ مستبدی گرفتار نشوی همواره بخوان وبخوان وبخوان-دکتر علی شریعتی

آسمان شبتان پر ستاره  و خورشید روزتان پر تلالو


  

خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش

نبماند هیچش الا هوس قمار دیگر

سلامی دیگر.چه خوب است که هنوز فرصت سلام کردن را داریم .و چه خوب تر که کسانی را که به آنها سلام کنیم.اما چه بد که این فرصت ها به چشم بر هم زدنی می گذرد و کمی دور تر و کمی دیرتر ....تنها خاطره ای.

دوستانی که می نویسند شاید ندانند تعالی ای را که در نوع نگارششان حاصل شده و یا حتی عزیزانی که متونی را به عاریت از متفکرانی همچون استادم  -شریعتی -و دیگران نقل می کنند، به لحاظ نوع انتخاب بیش از آنی است که پیش از این در آنها سراغ داشته ام .واین حاصل نشده مگر با جسارت تجربه نوشتن.

لاکن دیگرانی که تاکنون فرصت آزمایش نیافته اند بر حذر باشند که از این قافله ی -حتی چند نفری -عقب نیافتند.که رسیدن به آن بی همراه سهل نخواهد بود.

از دوستانم به نام خانم ها سمانه جعفری-آرام مقدم-آذین کشاورز-سحر پور خانعلی  و آقایان محسن خان بخششی-مهدی جمشیدی بزرگوار-شهرام رجبی عزیز  و فریدون گرامی -که ندانستم که کیست -دانشجویان گرانقدرم -خرده نگیرید که دیگر دانشجو نیستید تا هستم و هستید همه دانشجوییم - و از حضور دلگرم کننده شان سپاسگزارم.

اساتید محترم نیز همچون استاد اشرف و  استاد کاظمی هم که استاد بنده هستند.   


  

 

آن دهقانی خوب حاصل بر می گیرد که بذر جان خود را خوب پرورش داد،از رنج کود و از عشق آب و آنرا به برگ و بار نشاند 

دوستان عزیز م سلام.امروز، نه، بهتراست بگویم امشب می خواهم به 2 نکته اشاره کنم.

اول:بطور معمول  ملاحظه می کنم که هر روز بیش از 50 نفر از وبلاگ دیدن می کنند اما دریغ از بیش از 2 یا حداکثر 3 پیام یا نظر!!!

خیلی برایم جای تعجب است.یعنی نوشتن و تسهیم در احساس و تشریک در خاطرات برای دوستان من تا این حد بی اهمیت وپیش پا افتاده است؟اما گویا هست و سئوال بی موردی را تکرار کرده ام.به دو دلیل .یکی اینکه بی علاقگی به مشارکت در این وب و دیگری شبهای روشن....این در حالی است که حقیر بعنوان عضو کوچکی از این وبلاگ ترجیحم این است که حداقل روزی دوبار به ان سر بزنم و نظر دوستان یارم را ببینم.ولی گویا رفقای نیمه راه در این راه کم نیستند.بگذریم.

دوم:پس از این سعیم بر آن است تا مطالبی را که در قالب پیامهای الکترونیکی از سوی یاران و دوستان گرامیم به دستم می رسد و به لحاظ محتوا برایم جذاب و ماندنی و خواندنی است برای شما نیز در این صفحه مهیا کنم ،چرا که احساسم این است که شاید شما نیز به اندازه خود من از آن بهره می برید.که اگر غیر از این باشد با تذکر شما اصلاح خواهد شد.

به هر حال درد و دلی بود دوستانه بر من خرده نگیرید.

 


  

 

دوستان عزیزم.سلام.روز قلم بر شما مبارک.به همین بهانه خواستم یکی از اهالی قلم راکه احترام زیادی بزایش قائلم برایتان معرفی کنم.

سیمین دانشور همسر... 

دانشور در سال ???? شمسی در شیراز متولد شد. او فرزند محمدعلی دانشور (پزشک) و قمرالسلطنه حکمت (مدیر هنرستان دخترانه و نقاش) بود. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را مدرسه? انگلیسی مهرآیین انجام داد و در امتحان نهایی دیپلم شاگرد اول کل کشور شد. سپس برای ادامه? تحصیل در رشته? ادبیات فارسی به دانشکده? ادبیات دانشگاه تهران رفت. وی نخستین زن ایرانی است که به صورتی حرفه‌ای در زبان فارسی داستان نوشت. مهم‌ترین اثر او رمان سووشون است که نثری ساده دارد و به ?? زبان ترجمه شده است و از جمله پرفروش‌ترین آثار ادبیات داستانی در ایران محسوب می‌شود. دانشور همچنین عضو و نخستین رئیس کانون نویسندگان ایران بود.
دانشور، پس از مرگ پدرش در ???? شمسی، شروع به مقاله‌نویسی برای رادیو تهران و روزنامه? ایران کرد، با نام مستعار شیرازی بی‌نام.
در ???? مجموعه? داستان کوتاه آتش خاموش را منتشر کرد که اولین مجموعه? داستانی است که به قلم زنی ایرانی چاپ شده‌است. مشوق دانشور در داستان‌نویسی فاطمه سیاح، استاد راهنمای وی، و صادق هدایت بودند. در همین سال با جلال آل‌احمد، که بعداً همسر وی شد، آشنا شد.
در ???? با مدرک دکتری ادبیات فارسی از دانشگاه تهران فارغ‌التحصیل شد. عنوان رساله? وی «علم‌الجمال و جمال در ادبیات فارسی تا قرن هفتم» بود (با راهنمایی سیاح و بدیع‌الزمان فروزانفر).
دکتر سیمین دانشور به سال ???? زمانی که در اتوبوس نشسته بود تا راهی شیراز شود با جلال آل‌احمد نویسنده و روشنفکر ایرانی آشنا شد در همین سال با آل‌احمد ازدواج کرد. دانشور در ???? با دریافت بورس تحصیلی به دانشگاه استنفورد رفت و در آنجا دو سال در رشته? زیبایی‌شناسی تحصیل کرد. وی در این دانشگاه نزد والاس استنگر داستان‌نویسی و نزد فیل پریک نمایش‌نامه‌نویسی آموخت. در این مدت دو داستان کوتاه که دانشور که به زبان انگلیسی نوشته بود در ایالات متحده چاپ شد.
پس از برگشتن به ایران، دکتر دانشور در هنرستان هنرهای زیبا به تدریس پرداخت تا این که در سال ???? استاد دانشگاه تهران در رشته? باستان‌شناسی و تاریخ هنر شد. اندکی پیش از مرگ آل‌احمد در ????، رمان سَووشون را منتشر کرد، که از جمله? پرفروش‌ترین رمان‌های معاصر است. در ???? از دانشگاه تهران بازنشسته شد.
کتابها
اولین آثار منتشرشده? دانشور عبارت‌اند از مجموعه‌های داستان کوتاه آتش خاموش (اردیبهشت ????) و شهری چون بهشت (دی ????) و نیز ترجمه? آثاری از برنارد شاو (سرباز شکلاتی، ????)، آنتوان چخوف (دشمنان، ????)، آلن پیتون (بنال وطنناتانیل هاثورن (داغ ننگ) و دیگران.
معروف‌ترین اثر دانشور، رمان سَووشون (انتشارات خوارزمی، تیر ????) است که مدت کوتاهی پیش از مرگ نابهنگام جلال آل احمد، همسر دانشور، منتشر شد. درباره? این رمان نقدهای بسیار معدودی منتشر شده‌است (گلشیری، ص ?). این رمان به وقایع پس از پادشاهی محمدرضا شاه می‌پردازد، و ماجراهای آن در نیمه? اول سال ???? در شیراز اتفاق می‌افتند، ولی به گفته? خود دانشور به شکلی رمزی به سقوط دولت مصدق در مرداد ???? نیز اشاره می‌کند (گلشیری، ص ???).
از آثار دیگر وی می‌توان به چهل طوطی (با جلال آل‌احمد)، به کی سلام کنم؟ (خوارزمی، خرداد ????)، و ترجمه? ماه عسل آفتابی (????) اشاره کرد. وی چند اثر غیرداستانی نیز دارد، از جمله غروب جلال (انتشارات رواق، ????)، شاهکارهای فرش ایران، راهنمای صنایع ایران، ذن بودیسم، و مقالاتی با عنوان «مبانی استتیک» در روزنامه? مهرگان.
مهم‌ترین آثار دانشور پس از انقلاب ایران رمان‌های جزیره? سرگردانی (خوارزمی، ????) و ساربان سرگردان هستند که به وقایعی که به این انقلاب منجر شد و اتفاقات بعد از آن می‌پردازن


  

"ن والقلم و ما یسطرون"

 

«قلم توتم من است؛ قلم توتم ماست، به قلم سوگند؛ به خون سیاهی که از حلقومش می‌چکد سوگند؛ به رشحه? خونی که اززبانش می‌تراود سوگند؛ به زجه‌های دردی که از سینه‌اش بر می‌آید سوگند، که توتم مقدسم را نمی‌فروشم؛ به دست زورش تسلیم نمی‌کنم ،به کیسه? زرش نمی‌بخشم، به سر انگشت تزویرش نمی‌سپارم دستم را قلم می‌کنم و قلمم را از دست نمی‌گذارم؛ چشمهایم را کور می‌کنم، گوشهایم را کر می‌کنم، پاهایم را می‌شکنم ،انگشتانم را بند بند می‌برم، سینه‌ام را می‌شکافم، قلبم را می‌کشم، حتی زبانم را می‌برم و لبم را می‌دوزم اما قلمم را به بیگانه نمی‌دهم...»

 

علی شریعتی

 

چند روز دیگر ،روزی فرا می رسد که به حرمت قلم  به روز قلم نامگذاری شده است (14 تیر). چه عجب است و چه بجا .عجب از آن رو که سرانجام دیدگانمان به مناسبتی ارزشمند و در خور فرهنگ روشن شد . و چه بجا بویژه برای قشری همچون ما . همه مایی که یا خواننده پیام هستیم یا نویسنده آن . که متاسفانه  تلاش برای نوشتن چه بسا بیشتر از خواندن –و مطالعه – که بین افراد حتی  تحصیلکرده مهجور است  و بعید. نشانه آن هم اعداد صفری است که در مقابل اسامی بسیاری ازدوستان  در این وبلاگ بچشم می خورد !!!

قلم موجود ارزشمندی است . شاید بر من خرده بگیرید که قلم و موجودیت !؟ آری قلم ،هم موجود است و هم وجود می بخشد . مگر انشاء جز خلق است و آفرینش. و مگر نه اینکه قلم واسطه ای است برای ثبت این تولد . پس بی تردید قلم موجود است و موجودی ارزشمند، اگر از راه به بی ر اهه نرود . اگر به اجرت ننویسد و اگر به مزد نچرخد ،که اگر اینگونه شد قلم عَلمَی می شود بر تزاید کجروی ها و هر آنچه که نا صواب است .

قلم سلاح نیز هست . سلاحی برنده تر از شمشیر و تاثیر گذار تر از هر آنچه  که در تصور می گنجد . در عین حال این قلم است که می تواند آرام بخش باشد وسکینه القلوب.

اما یادمان باشد قلم حرمت دارد . حرمت آن نیز تقید آن است به کلمه ای که به قدر تمام انسانهای این دنیا که نه، تمام انسانهای ادوار تاریخ می ارزد و آن کلمه ‹آزادی› است .

قلم باید آزاد باشد .آزاد بیاندیشد و آزاد بنویسد . حرمت قلم آن است که جز برای مردم – که راه رسیدن به خدا از خدمت به مردم است - ننویسد.

دوستان عزیز، قلمهایتان را مهیا کنید ، خودتان را مهیا تر.

شما مکلفید ،به جرم دانستن مکلفید که قلم را پاس بدارید و آنرا از نهانخانه آرمیده در آن بدرآورید و خون رنگین آنرا به کاغذ ذهن مخاطب جاری سازید.  به هر حال من نیز  معتقدم "آگاهی "نعمتی است که خدا به هرکس داده کاش نگیرد و به هر کس نداده کاش ندهد".

امادوستان من

               به قلم خیانت نکنید و با قلم نیز خیانت نکنید . 

 در روز قلم منتظر بدر شدن از صفر های مقابل نامتان هستم.

                                                 برادر کوچک شما –فرشاد فخیمی   

 


  

ما زنده به آنیم که ارام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

 

دوستان عزیزم.جشن تان باشکوه بود و ماندگار در یاد.شما نیز ماندگارید در خاطره و حافظه معلمانتان .هر چند که گذر ایام ذهن ها را فرتوت کند و غبار فراموشی بر آنها نهد.

امشب شما پا به راهی گذاردید و به جایگاهی آمدید که آنرا بازگشتی نیست.می توان ساکن شد اما نمی توان بازگشت.اینک دیگر بی تفاوتی و بی مسئولیتی برای شما جرم است و گناه.گناهی نا بخشودنی که اگر جامعه هم آنرا جزا ندهد بی تردید وجدان آگاه شما آنرا کیفر خواهد داد.

امروز آغازین روز از مرحله دیگری از تکامل و تلاش شماست برای دستیابی به دانستن و دانش بیشتر.نمی گویم که مدرک بالاتر که آنرا ارزشی نیست انگاه که پشتوانه ای خالی از علم داشته باشد.

پس آگاه باشید فرصت کم است تنها به اندازه یک زندگی و فرصت آموختن کمتر به اندازه جوانی و مهلت رسیدن به مقطع بالاتر چشم بر هم زدنی که به سرعت باد می گذرد.

به هر انگیزه ای که دارید،اینک بهترین فرصت برای شماست.معلوماتتان به روز ،انگیزه تان حداکثر،غبطه به موفقیت رقبا و دوستان در مطلوب ترین شکل و معلمانتان در کنارتان مهیای راهنمایی و کمک.

اینک اگر موفق نشوید تنها مقصر شمایید نه زمین و زمان.

پس لا اقل برای تکرار روزهای خوش با هم بودن تلاشتان را مضاعف کنید

در آخر بار دیگر پایان دوره کاردانی_نه فارغ التحصیلی که زمان آن تنها هجرت به دیگر سوست_را صمیمانه به همه  عزیزانم تبریک می گویم.

ارادتمند_فرشاد فخیمی  


  
+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروزه!


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ برای آشنایی با نرم افزار جامع روابط عمومی سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ درود بر شما. اگر مایلید بدانید چقدر در روابط عمومی قوی هستید سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ به سهامداران خود احترام بگذارید. به آنان نشان دهید که متشخص و امین هستید!


+ تا کنون همه از مشتری مدار گفته اند. سری به روابط عموی به زبان آدمیزاد بزنید و این بار از سهام دار مداری بشنوید.


+ صاحب سهم را مشتری و هواخواه موسسه سازید (1) با افزایش تعدا صاحبان سهام است که می توان دموکراسی اقتصادی را بر پایه های محکم استوار نمود.ادامه...


+ در دنیای تبلیغات خودخواه نباشید. تنها تبلیغات سازمان خود را پیش نبرید گاهی حمایت تبلیغات سازمان های غیرانتفاعی بیشتر به شما کمک خواهد کرد.(اصلاعات بیشتر در روابط عمومی به زبان آدمیزاد)


+ گاهی ممکن است برنامه ای را با زحمات و هزینه زیاد دنبال کنید بدون به دست آوردن کوچکترین نتیجه.پس همیشه برنامه های خود را ارزیابی کنید. سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید تا با نمونه ای از این مشکل آشنا شوید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ