سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
روابط عمومی به زبان آدمیزاد
این تارنما میعادگاهی است برای تمامی علاقمندان به مباحث روابط عمومی، مدیریت، خلاقیت، راهکارهای کسب موفقیت، کارآفرینی و ...؛ اگر ارایه کننده کالا و خدمات هستید، اگر وبلاگ نویسید یا به هر روش دیگری به اشاعه افکار خود می پردازید سری به ما بزنید: کلیه افراد علاقمند می توانند در یک دوره یک ماهه آزمایشی با وبلاگ "روابط عمومی به زبان آدمیزاد" (مهر 84) همکاری نمایند در صورت احراز شرایط با ما خواهید ماند. افراد غیر فعال و یا فعال در زمینه غیر مرتبط حذف خواهند شد.
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 636
بازدید دیروز : 9920
کل بازدید : 708771
کل یادداشتها ها : 350
خبر مایه

موسیقی


طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

 

تقریباً ده سال بعد از این که مفهوم هوش هیجانی در روان‌شناسی جا افتاد، یک گروه از روان‌شناسان دیگر، در فکر در انداختن سقفی نو در روان‌شناسی افتادند. آنها که نام مکتب قرن بیست و یکمی ‌خودشان را گذاشتند روان‌شناسی مثبت‌گرا، توجّه خودشان را گذاشتند روی جنبه مثبت زندگی انسان‌ها. آنها گفتند که تا کی روان‌شناسی می‌خواهد از بیماری و غم و غصّه مردم حرف بزند. این آدمیزاد، ویژگی‌های مثبتی هم دارد که باید مورد مطالعه قرار بگیرند. ویژگی‌هایی مثل خوشبینی، شادکامی، شجاعت، امیدواری، جرئت‌مندی، خردمندی و ایمان. آنها همان طور که روان‌پزشکان، بیماری‌های روانی را طبقه‌بندی کرده بودند، به لیست‌بندی توانایی‌های مثبت آدمی ‌پرداختند. آنها می‌گفتند اگر روان‌شناسی، نتواند مردم را شاد نگه دارد، به چه دردی می‌خورد؟ امّا قبل از آنها روان‌شناسانِ هوش هیجانی، به خوبی دریافته بودند که شادکامی‌، یکی از مؤلّفه‌های هوش هیجانی است.

 

در واقع، آدمی ‌که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، از چند راه می‌تواند شادکامی‌ خودش را حفظ کند:

1.      با شناخت احساس‌هایش: در واقع، آنهایی که هوش هیجانی بالایی دارند، می‌توانند کوچک‌ترین تغییرات در احساسات خودشان را بشناسند و منفی یا مثبت بودنش را تشخیص دهند. آنها می‌دانند که الآن، شگفت‌زده شده‌اند یا از چیزی، چِندششان شده است. در واقع، تا کسی نتواند احساس‌های خودش را تشخیص دهد، نمی‌تواند آنها را به شادی تغییر دهد.

 

2. با توانایی کنترل احساساتش: کسی که هوش هیجانی بالایی دارد، می‌تواند هیجان‌های منفی‌اش را به شکل موقّت، در خودش نگه دارد و در این زمان، با تفکّر در مورد آنها، به آرامش بیشتری برسد. توانایی در انعطاف‌پذیری هیجانی، باعث می‌شود که انسان بتواند در شرایطی که محیط، نه کاملاً غم‌بار است و نه شاد، خودش را شاد نگه دارد.

3. با توانایی خودْانگیختگی: افرادِ با هوش هیجانی بالا، می‌توانند در هر شرایطی، خودشان را برای پذیرفتن یک مسئولیت جدید، شروع یک کار جدید و یا تجربه کردن یک حس جدید (مثل شادی)، بر انگیزند.

4. با توانایی برقراری رابطه خوب با دیگران: دیگران و داشتن رابطه خوب با آنها، یکی از منابع اصلی شادکامی‌ ما هستند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، می‌توانند به خوبی، احساسات دیگران را درک کنند، با آنها همدل شوند و رابطه رضایت‌بخشی با آنها داشته باشند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، در ضمن نمی‌گذارند که اوقات تلخی دیگران، اوقاتشان را تلخ کند؛ به این خاطر که آنها احساسات مستقل خودشان را پذیرفته‌اند و به آن، احترام می‌گذارند.

 


  

در 1995 ایشان هوش هیجانی را نوشت. EQ در مقابل IQ مطرح شد. در دهة 1950 فردی متوجه شد که خانم‌ها در رشدشان از لحاظ عاطفی با مشکلی مواجه می‌شوند. در 1990 سالوی و مایر روی مؤلفه‌های هوش هیجانی به ویژه جنبه‌های شناختی آن کار کردند. موضوع اصلی آنها این بود که موضوعات را چگونه در ذهن خود پردازش می‌کنیم.

ایشان دو مسیر در ذهن فرض کرد: مسیر اصلی و اتوبانی و مسیر حاشیه‌ای. اگر اطلاعات مهم باشد، از مسیر اتوبانی می‌رود و پردازش می‌شود و مطالب غیر مهم از مسیر حاشیه‌ای.

مؤلفه‌های هوش هیجانی

الف)آگاهی هیجانی (Emotional everaues)

تا چه اندازه من از هیجان‌های خود آگاه هستم. هیجان‌ها مثبت و منفی هستند. آگاهی به این هیجان بخش اول هوش هیجانی است. فرق افراد با هوش هیجانی بالا و پایین این است که افراد با هوش هیجانی بالا نسبت به هیجان‌های‌شان آگاه هستند. در سال 1996 کتابی نوشته شد با عنوان ‌"چرا آدم‌های باهوش با IQ خیلی بالا کارهای احمقانه انجام می‌دهند". گفتند علت آن فقدان هوش هیجانی است. یکی از مواردی که در آنجا مطرح می‌شود که مانع از آگاهی هیجانی می‌شود؛ پدیده‌ای است به نام Hubris که می‌توان به «کبر» و «خود بزرگ بینی» ترجمه کرد. مثال: نیکسون، یکی از رؤسای جمهور امریکا.

تحقیقی شده که ما دو ذهن داریم: ذهن عقلایی (4=2I2) این ذهن عقلانی است و ذهن تجربی (Experince). اگر کسی در زندگی بیش از حد تحقیر شود، با ذهن تجربی تجربه می‌شود. شکست‌های عاطفی را ذهن تجربی درک می‌کند. «کونوا دعاة الناس بغیر السنتکم» اشاره به این است که این روی ذهن تجربی اثر دارد.

آگاه بودن به هیجان‌ها ما را به مؤلفة بعدی می‌رساند که مدیریت هیجان‌ها باشد.


  

ریشه‌های تئوری هوش هیجانی به ثورندایک برمی‌گردد. ثورندایک جزو اولین کسانی بود که در کلمبیا به مناسبتی هوش اجتماعی را مطرح کرد. از نظر او شاخص‌های هوش هیجانی بیشتر به حوزه‌های تعامل‌های اجتماعی و روابط عمومی مربوط می‌شود.

در سال 1937 رابرت ثورندایک و سال استرن تحقیقات مبسوطی را انجام دادند. توانایی‌های مربوط به ارتباطات عمومی مباحثی را مطرح کردند که با دو موضوع سیاست مدن و تدبیر منزل هم‌پوشی دارد.

در آن زمان اندازه گیری هوش مشکل بود. حدود پنجاه سال هوش اجتماعی در بوته فراموشی سپرده شد. علت اصلی آن حاکمیت روی­کرد رفتارگرایی در روان­شناسی بود. اگرچه در همان دورة پنجاه ساله نیز مباحثی در این زمینه به چشم می‌خورد.

در سال 1980 تئوری گاردنر مطرح شد. پروژه صفر را ایشان کار می‌کرد. ایشان هوش متکثر را مطرح کرد. بحثی که گاردنر مطرح کرد این بود که هوش انواع مختلفی دارد. وی مشخصاً به هوش شخصی، هوش میان فردی و هوش درون فردی اشاره کرد. از نظر او وقتی در روان شناسی از هوش صحبت می‌شود، مجموعه‌ای از ویژگی‌ها مراد است و به موضوع خاصی اشاره ندارد، مثلاً استقراء قابلیت‌های کلامی. گاردنر می‌گوید این تقسیم بندی‌ها مشکل است و این فقط یک بعد هوش را می‌رساند. هوش موارد زیادی را دربر می‌گیرد، لذا ایشان مصادیق را مطرح کرد. هوش موسیقی، هوش درون فردی و هوش بین فردی را ایشان مطرح کرد. در ارتباط با خودم چقدر هوشیارانه رفتا می‌کنم و چقدر با دیگران. شاگرد گاردنر روی این دو نوع هوش زیاد کار کرد.


  

آشنایی با آزمون هوش هیجانی

کتاب «آشنایی با آزمون هوش هیجانی» برای روان‌شناسان، روان‌پزشکان، مشاوران توسعه سازمانی و شغلی و مددکاران اجتماعی منتشر شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، در این اثر، می‌توانید اطلاعات مفید و ارزشمندی درباره هوش هیجانی به عنوان عاملی موثر در زندگی امروز بشر  و راهکارهای سنجش آن در افراد مختلف بخوانید.

 فصل آغازین کتاب به موضوعاتی چون کلیات هوش هیجانی بر اساس دیدگاه سالوی، مایر، گلمن، بار ـ اون می‌پردازد.

فصل دوم نیز به آزمون هوش هیجانی «بار ـ اون» اختصاص دارد و در آن شرح کلی این آزمون به همراه مولفه‌های هوش هیجانی، ویژگی‌های منحصر به فرد آن، موارد استفاده و چگونگی استخراج نتایج بررسی شده است.

در سومین فصل این کتاب، اجرا، نمره‌گذاری و تفسیر آزمون‌ هوش هیجانی به طور کامل توضیح داده می‌شود، همچنین پرسشنامه هوش هیجانی بار ـ اون، ساختار عاملی مولفه‌های کلیدی هوش هیجانی و حدود بالا و پایین در مولفه‌های هوش هیجانی به پیوست این اثر آمده است.

تئوری هوش هیجانی، دیدگاه جدیدی درباره پیش‌بینی عوامل موثر بر موفقیت و همچنین پیشگیری اولیه از اختلالات روانی را فراهم می‌کند، به طوری که قابلیت هوش هیجانی برای خودگردانی هیجانی و تدبیر ماهرانه روابط اهمیت دارد.

کتاب «آشنایی با آزمون هوش هیجانی» به قلم «محمود شیخ‌پور» و «رویا بذرافکن» در 83 صفحه، شمارگان یک هزار نسخه و بهای 13 هزار ریال از سوی انتشارات تندیس علم منتشر شد.
  
من پیرمرد هستم و دردسرهای زیادی را دیده‌ام، اما بیشترشان هیچ وقت پیش نیامد. مارک تواین- نگرانی چیست؟ نگرانی، احساس دغدغه شدید است. نگرانی بیم از ناشناخته‌هاست؛ نگرانی از اینکه بدترین چیز رخ خواهد داد. ممکن است بیش از اندازه نگران رخدادهای آینده شویم. چه بسا مکرراً‌ با خودمان حرف‌های منفی بزنیم و بدترین احتمال‌های موجود را در نظر بگیریم. بسیاری از افکارمان اینگونه آغاز می‌شود: ...

خانه می‌ماندم اگر...
این را می‌گفتم اگر...
تصمیم دیگری می‌گرفتم اگر...
یا اگر با ماشین تصادف کنم، چه کار کنم؟
اگر بیکار شدم، چه کار کنم؟
اگر مریض شدم، چه کار کنم؟
نگرانی یک رفتار است؛ یک نوع عادت
فکر کردن. اگر والدین شخص به‌طور مزمنی نگران بوده باشند، احتمال اینکه آن شخص هم‌چنین حالتی داشته باشد، زیاد است و این حالت احتمالاً‌ به بچه‌هایش نیز منتقل خواهد شد. از آنجایی که نگرانی یک عادت رفتار است، می‌توان بر آن غلبه و رفتاری مثبت‌تری را جایگزین آن کرد.

نگران چه هستیم؟
مطالعات انجام‌شده درباره نگرانی نشان می‌دهد:
- 40 درصد موارد نگرانی‌ها
هیچ وقت رخ نمی‌دهد، بنابراین اساسا با احساس نگرانی، وقت خودمان را تلف می‌کنیم.
- 30 درصد آنچه نگرانش هستیم، اتفاق افتاده است. یاد بگیرید قدری بی‌خیال شوید و خودتان و سایرین را ببخشید. نمی‌توان گذشته را تغییر داد. هیچ‌کس نمی‌تواند این کار را بکند. گذشته را آنگونه که هست، بپذیرید و ادامه دهید.

- 12 درصد نگرانی‌ها بی‌مورد است، مانند اینکه دیگران درباره ما چگونه فکر می‌کنند.
- 10 درصد نگرانی‌های کوچک و بی‌اهمیت است، مانند نگرانی درباره اینکه ناهار چه بخوریم، نگرانی درباره دیر کردن و نگرانی درباره اینکه چه بپوشیم.
- 8 درصد از آنچه نگرانش هستیم، در واقع اتفاق می‌افتد.

- 4 درصد نگرانی‌های ما درباره چیزهایی است که در اختیار ما نیست. نمی‌توانیم نتیجه را عوض کنیم. این نگرانی‌ها شامل نگرانی درباره تندرستی، مرگ یک عزیز یا یک بلای طبیعی قریب‌الوقوع است. اغلب واقعیت این رخدادها قابل‌تحمل‌تر از خود نگرانی است.

- 4 درصد نگرانی‌های ما درباره چیزهایی است که نه کاملاً‌ بلکه قدری بر نتایج آن تسلط داریم. اساساً‌ فکر می‌کنم این نوع نگرانی نتیجه عمل یا بی‌عملی ما نسبت به مشکلات و چالش‌هایی است که با آن روبه‌رو هستیم.

با توجه به این آمارها، شاید بد نباشد این سؤالات را از خود بپرسید:

- چند بار شده که به خاطر موقعیتی که خارج از کنترل شماست، دچار تشویش بیش از اندازه شوید؟

- چرا اجازه می‌دهیم نگرانی به قدری به ما فشار بیاورد که عملاً‌ مریض شویم؟

- چرا انرژی روانی خودمان را با نگرانی هدر می‌دهیم؟
نمی‌توانم به جای شما به این سؤالات پاسخ دهم. آنچه می‌توانم پیشنهاد کنم، فنونی برای غلبه بر نگرانی است. تصمیم گرفتن برای دست برداشتن از عادت نگرانی بر عهده شماست.

چگونه می‌توان از نگرانی دست برداشت یا‌ آن را کم کرد؟

اگر آدم هر روز قدری نگران باشد، در یک عمر چند سال را از دست داده است. اگر مشکلی وجود دارد، اگر می‌توانید آن را برطرف کنید اما به‌خودتان یاد بدهید که نگران نباشید. نگرانی هیچ وقت چیزی را حل نمی‌کند.

1 - آماده رویارویی با بدترین موقعیت باشید، اما امیدوار باشید بهترین حالت پیش بیاید. این گفته دیل کارنگی در کتاب چگونه از نگرانی دست برداریم و تدریجاً‌ زندگی کنیم است. بدترین نتیجه ممکن را بپذیرید و آنگاه دست به کار شوید تا بدترین حالت را تغییر دهید و آن را بهتر کنید.

2 - دست به‌کار شوید. هر وقت متوجه شدید که تدریجاً‌ نگران شده‌اید، دست به کار شوید و سراغ کارهایی بروید که باید انجام دهید. اگر فهرست کارهایی را که باید انجام دهید، ندارید، آنها را فهرست کنید. اهداف و کارهایی را که برای تحقق آنها لازم است، به‌ترتیب بنویسید. یکی از فواید تهیه این فهرست این است که دیگر نگران نیستید که ممکن است چیزی مهم را فراموش کنید.

3 - حواس خود را به چیز دیگری معطوف کنید. به دوستی تلفن بزنید. کتابی بخوانید. فیلمی خوب ببینید. بچه‌ها را به پارک ببرید. پیاده‌روی کنید. کارهای زیادی است که می‌توانید انجام دهید.

4 - حمایت بطلبید. دوستان و خانواده می‌توانند منبع حمایت فوق‌العاده‌ای باشند، به‌خصوص اگر بگویند نظرشان چیست. گاهی اوقات صرف حرف زدن به از بین رفتن نگرانی کمک می‌کند.

5 - تصمیم بگیرید. اگر درباره یک مشکل حل نشده شخصی یا کاری نگران هستید، فرصت دارید که تصمیم بگیرید. وقتی تصمیم بگیرید چه کار کنید، می‌توانید تدریجاًً کارهایی برای به دست آوردن بهترین نتیجه انجام دهید.

6 - مستقیماً‌ با مشکل روبه‌رو شوید. معمولاً‌ این خود مشکل نیست که باعث نگرانی می‌شود، معمولاً‌ پیش‌بینی مشکل است که سبب نگرانی می‌شود. این مشکل چه تأثیری بر دیگران می‌گذارد یا آنان چه واکنشی نشان می‌دهند؟
هر چه سریع‌تر با مشکل مقابله کنید.

7 - تمرین آرامش کنید. اهمیت دارد که وقتی را صرف آرامش کامل خود بکنید. چشمانتان را ببندید و از طریق بینی نفس عمیق بکشید و از دهان آن را بیرون بدهید. با هر نفس به‌خودتان القای آرامش کنید. فقط چند دقیقه طول می‌کشد که تنش از بدن خارج شود.

8 - به چیزهای مورد علاقه گوش کنید. اینها می‌تواند موسیقی یا دیگر مطالب مورد علاقه باشد.

9 - یادداشت‌نویسی. بسیاری افراد پس از نوشتن چیزهایی که باعث نگرانی آنان می‌شود، احساس سبکی می‌کنند. در هنگام نوشتن، متوجه می‌شوید واقعاً از چه نگران هستید و بعد می‌توانید بی‌طرفانه به بهبود وضع بپردازید.

10 - مراقب خودتان باشید. زیاد استراحت کنید. برنامه غذایی سالم داشته باشید و ورزش کنید. وقتی بدن و ذهن خود را پرورش دهید، راحت‌تر می‌توانید مسائل را بررسی کنید. مواجهه با مسائل پیش‌بینی‌نشده آسان‌تر می‌شود.

11 - نعمت‌هایی را که دارید، بشمارید. چیزهای زیادی است که بابت آن شکرگذار باشید. به اطراف نگاه کنید. انسان در جهان زیبایی زندگی می‌کند. می‌توان شکرگذار داشتن تندرستی، خانواده، ذهن، کشور، خانه، شغل و حتی چیزهای کوچک‌تر بود.

12 - بر افکار خود نظارت کنید. مراقب افکار خود باشید و آماده باشید تا افکار مثبت را جایگزین نگرانی‌ها کنید. فنون زیادی وجود دارد که با استفاده از آن می‌توان از نگرانی دست برداشت. نکته مهم استفاده منظم از آنها تا هنگامی است که رفتار جدید به عادت تبدیل شود. این گفته را به یاد داشته باشید که آرامش، گهواره قدرت است.


  

? امروز کی هستم؟ پی آمد گزینش دیروز است.

? فردا چه کسی خواهم بود؟ به گزینش امروزم بستگی دارد.

? تغییر کردن یعنی انتخاب و میل به تغییر نگرش، همیشگی، ثابت و همواره پایدار نیست اگر نگرش‌های شما خوب نیستند می‌توانید آن را عوض کنید (اگر چه کاری دشوار است) به شرطی که از صمیم قلب خواستار تحول باشید.

? فرآیند تغییر نگرش :

? شناخت وضع کنونی

? ایمان داشته باشید که می‌توانید

? برای خود منشور هدف بنویسید : خصوص، مکتوب، امضاء‌دار، داشتن مهلت زمانی، در جلو دید باشد.
?
مشتاق تغییر باشید: هیچ گزینشی بیشتر از شوق به تغییر سبب موفقیت در تغییر نگرش نمی‌شود.
?
امروز را دریابید پشیمانی دیروز و ترس از پیشامدهای احتمالی فردا را رها کنید فقط یک روز را دریابید نه دیروز نه فردا بلکه فقط امروز

? الگوهای فکری خود را تغییر دهید آنچه باعث موفقیت شما تا کنون شده تضمینی برای موفقیت شما درآینده نیست سطح فکری خود را توسعه دهید.

? عادت‌های نیک را در خود پرورش دهید نگرش چیزی جز نوعی عادت فکری نیست عادات غزیزی نیستندبلکه اکتسابی هستند.

? همواره در فکر حفظ نگرش درست باشید خواستن توانستن است. نگرش‌های انسان میل به بازگشت دارند مگر انکه مراقبت کنید مثل کشی است که کشیده شده است رها کنید به حال اولش باز می گردد.
? انسان موفق کسی است که شکست می‌خورد اما خود را شکست خورده نمی‌داند.
? موفقیت چیست؟ خیلی‌ها موفقیت را " مثل دیگران شدن " و " از قالب خود بیرون آمدن " می‌دانند.
این نگرش درست نیست و راه به جایی نمی‌برد. اگر انسان تلاش کند شبیه دیگران شود در زندگانی موفق نمی‌شود بلکه به بدل غیرواقعی تبدیل می‌شودُکلاغی خو است راه رفتن کبک بیاموزد راه رفتن خودش را فراموش کرد سعی کنیم خودمان باشیم استعدادهای خود را شناسایی کنیم هیمنگونه که هستیم موفق شویم نه مثل دیگران شویم.

  

 

مقدمه :

شاید تا کنون در مورد هوش عقلانی بسیار شنیده باشید و درمورد مزایای آن زیاد گفته باشند. ولی در این یادداشت قصد داریم  به هوش عاطفی بپردازیم . اصطلاحی که احتمالا کمتر توضیح داده شده است  و از طرفی اثرات آن بر سعادت و خوشبختی انسان  شگفت انگیز است.  هوش عاطفی همچنین نقش موثری در آرامش انسان دارد. در واقع این هوش هیجانی است که می تواند هوش عقلانی را بکار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. شاید تا کنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان و نه در روابط خانوادگی و روابط بین فردیشان و نه در تفریح وعشق ورزیدنشان و... موفقیتی حاصل نکرده اند.    و کسانی را هم می شناسیم که علیرغم اینکه از هوش سرشاری برخوردار نیستند زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت ها اجتماعی دست یافته اند.

 

1 – شناخت احساس خود :

فرد باید قادر به شناخت و پیش بینی  احساسات خود در موقعیت های مختلف باشد . شاید این جمله بدیهی به نظر برسد  ولی باید روی آن بیشتر تامل کنیم  .  اشخاص زیادی هستند که یا از احساسات مختلف خود آگاهی ندارند . یا ریشه آنها را نمی فهمند. به مثالهای زیر توجه فرمائید :

- نمی دانم چرا از فلانی بدم می آید.

-  نمی دانم چرا علیرغم اینکه خواهان موفقیت در کنکور هستم ولی هنگام مطالعه بی انگیزه هستم.

-  نمی دانم  چرا احساس پوچی و کلافگی می کنم.

 

2 – کنترل احساس خود :

شناختن احساس هایی چون تنفر ، عصبانیت ، افسردگی ، اضطراب ، غم و .... هزاران احساس دیگر  به تنهائی کافی نیست ، بلکه باید آنها را تحت کنترل بگیریم . راننده خوب نه تنها جای  ترمز ماشین را می شناسد ، بلکه به هنگام لزوم آن را در اختیار می گیرد و بر آن مسلط است.

 

3 – بر انگیختن و به هیجان آوردن خود :

افرادی که  هوش عاطفی بالا دارند ، با اندیشیدن به عواقب احتمالی یک عمل ، نسبت به انجام دادن یا ندادن آن برانگیخته می شوند. این افراد قدرت دارند که اهداف متعالی خود را تجسم کنند ، برنامه بریزند و جهت رسیدن به آنها انرژی بگذارند. پشتکار و اراده نشانه برانگیخته شدن آنهاست و این کاری است که  کمتر از هوش عقلانی بر می آید.

 

4 – شناخت احساسات دیگران :

افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در لاک خود فرو نمی روند تا فقط اسب خود را برانند.

آنها تعاملات گسترده ای با اجتماع دارند و می توانند دنیا را از منظر دیگران هم ببینند . لذا این افراد تحمل بالایی نیز دارند.

 

5 – تنظیم روابط با دیگران :

پس از شناخت احساسات دیگران ، نوبت به روابط با آنها می رسد. در اینجا تعادل و تعامل حرف اول را می زند. افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در دوستی ها و روابط بین فردیشان افراط و تفریط ندارند. آنها از هر کس انتظاری متناسب با خودش دارند. آنها می دانند که تمام آدمها شخصیت کامل و بیست نیستند. لذا  توقع ندارند همه افراد همانطور عمل کنند که درست است ،  یا همانطور عمل کنند که آنها دوست دارند. در واقع مردم را همانطور که هستند می پذیرند و اگر تلاشی جهت تغییر شخصیت دیگران در جهت اصلاح آنها انجام می دهند، توقع ندارند که حتما به نتیجه رضایت بخش ختم شود.

 


  

متخصصان باور دارند که آموزش طبیعی هیجانی که باهنرهای آزاد و نظام های ارزشی نیز همراه است اهمیت ویژه ای دارد. در درسهایی که شامل داستانهای مهیج است کودکان در مورد احساسات قهرمانان شروع به یادگیری می کنند. پس آنها می توانند یاد بگیرند که چه چیزی باعث احساس شخصیت ها به صورت شادمانی، خشم، ترس و... شده و چگونه اینها با احساسات خود کنار آمده و یا مقابله کنند.

آموزش مهارتهای اجتماعی نیز یکی از راه های افزایش هوش هیجانی است. این آموزش ها شامل برنامه های کنترل خشم و عصبانیت، همدلی، تشخیص و به رسمیت شناختن تشابهات و تفاوت های مردم، اظهار ادب و صمیمیت و تعارف، اداره خود، برقراری ارتباط، ارزیابی خطرات، خودگفتاری مثبت، حل مسأله و مشکل، تصمیم گیری، ایجاد هدف و مقاومت در مقابل فشار گروه هم سن است.

موضوع دیگر هوش هیجانی و مقابله با بحران است. هوش هیجانی به این صورت فرآیند مقابله را تشریح می کند:

ابتدا لازم است آنچه را احساس می کنیم درک کنیم و لذا برای ایجاد ارتباط با احساسات خود به دو طریق کلامی و غیر کلامی عمل می کنیم. از آن گذشته، لازم است احساسات دیگران را نیز درک کنیم و با آنها همدلی کنیم.

باید بدانیم که هیجانها در افکار اولویت ایجاد می کنند(منجر به بوجود آمدن تفکرات خاص می شوند)، حافظه را شکل می دهند، دیدگاه های مختلف حل مسأله خلق می کنند و خلاقیت را سهولت می بخشند.


  

چگونه می توان در هوش هیجانی پیشرفت کرد؟

باید گفت بیشتر مهارت ها در اثر تعلیم و تربیت پیشرفته می شود و احتمال دارد که این موضوع حداقل برای بعضی از مهارت های هوش هیجانی صحیح باشد.

مهارتهای هوش هیجانی در منزل و با تعامل خوب والد و کودک شروع می شود. والدین به کودکان یاد می دهند که هیجانهای خود را تشخیص داده و آنها را نامگذاری کنند. به عنوان نمونه، من الان ناراحت هستم، خوشحالم، عصبانی ام. پس وقتی از رفتار برادرش شکایت می کند و می گوید من از او متنفرم، می توان جمله او را این گونه بازگویی کرد: به نظر می رسد رفتار برادرت خیلی تو را عصبانی کرده، هم نشان داده اید که احساس کودک خود را درک کرده اید و هم الگوی مناسبی برای بیان احساسات فراهم ساخته اید.

 یکی دیگر از راه های پیشنهادی برای پرورش هوش هیجانی، ایجاد یک محیط امن عاطفی است به گونه ای که کودکان بتوانند با آزادی و امنیت خاطر درباره احساساتشان با والدین گفت وگو کنند. پس باید به آنها نشان داد که به احساسات آنها توجه شده و نظریات آنها با صبر و حوصله شنیده می شود. حتی اگر نظریات کودکان مورد قبول والدین نیست بهتر است با استدلال خواهی آنها را توجیه کنند و در مواردی که آسیب کودک را مورد حمله قرار می دهد بهتر است به جای این که بگویند «بالاخره خودت را به کشتن می دهی» این عبارت را بگویید «من می ترسم به خودت آسیب برسانی» . و اگر اشتباهی از جانب والدین رخ داد باید از کودکان عذرخواهی کنند تا عملاً آموخته باشند که پذیرش اشتباهات و احساس تأسف امری طبیعی است.

عدم رعایت این موارد و عدم ابراز ناراحتی و حتی خشم توسط والدین ممکن است باعث شود بعضی اوقات کودکان دچار اختلالاتی شوند که در آن از احساسات خود دور شوند یا در درک احساسات با سوء تفاهم روبه رو شوند. ..

ادامه دارد


  
در چند سال اخیر‌، روان‌شناسان و جامعه‌شناسان به بررسی اطلاعات درباره پرسشی پرداخته‌اند که قبلاً‌ برای فلاسفه مهم بود: چه چیزی باعث رضایت ما می‌شود؟پژوهشگران به این منظور تحقیقات گسترده‌ای در سراسر جهان انجام داده‌اند تا ببینند چگونه چیزهایی مانند پول، نگرش، فرهنگ، حافظه، تندرستی، نوع‌دوستی و عادات روزانه بر احساس بهروزی ما تأثیر می‌گذارد. حوزه جدید روان‌شناسی مثبت پر از یافته‌های جدیدی حاکی از آن است که ...

اعمال ما تأثیر چشمگیری بر احساس خوشبختی و رضایت ما از زندگی دارد. 10 راهبرد ثابت‌شده برای افزایش رضایت عبارتند از:

1 – لحظات روزانه زندگی را درک کنید

هر از چندی مکث کنید تا گل سرخی را ببویید یا کودکان را حین بازی تماشا کنید. کسانی که درنگ می‌کنند تا وقایعی را که به‌طور عادی با عجله پشت سر می‌گذارند، ببینند یا در طول روز به وقایع خوشایند روزانه فکر می‌کنند، افزایش قابل توجهی را از نظر رضایت و کاهش افسردگی گزارش می‌کنند.

2 – از مقایسه بپرهیزید

چشم و هم‌چشمی جزئی از بسیاری از فرهنگ‌هاست اما مقایسه خودمان با سایرین می‌تواند به رضایت و عزت نفس لطمه وارد کند. به جای مقایسه کردن با دیگران، توجه خود را به دستاوردهای شخصی معطوف کنید تا به رضایت بیشتری دست یابید.

3 – بیش از اندازه به پول توجه نکنید

کسانی که پول را در رأس فهرست اولویت‌های خود قرار می‌دهند، بیشتر در معرض افسردگی، اضطراب و عزت نفس پایین هستند. این امر در ملل و فرهنگ‌های گوناگون یکسان است. هر چقدر بیشتر رضایت را در کالاهای مادی بجوییم، کمتر آن را می‌یابیم. رضایت، عمر کوتاهی دارد و گذراست. پول‌دوستان نیز در آزمون پویایی و خودشکوفایی نمره اندکی می‌گیرند.

4 – اهداف معنادار داشته باشید

کسانی که برای تحقق چیزی ارزشمند تلاش می‌کنند، بسیار راضی‌تر از کسانی هستند که رؤیاها یا آرزویی ندارند. این اهداف می‌تواند به سادگی یاد‌گرفتن مهارتی جدید یا بار آوردن بچه‌ها به شیوه‌ای اخلاقی باشد. انسان همواره برای رشد به نوعی معنا نیاز دارد. به گفته دانشمندان، رضایت و خوشبختی در محل تلاقی لذت و معنا قرار دارد. هدف چه در محل کار و چه در خانه آن است که فعالیت‌هایی انجام دهیم که از نظر شخصی هم لذت‌بخش و هم مهم باشد.

5 – در کار ابتکار به خرج دهید

میزان رضایت شما از شغل تا حدی به ابتکاری که به خرج می‌دهید، بستگی دارد. محققان معتقدند هنگامی که خلاقیت به خرج می‌دهیم، به دیگران کمک می‌کنیم و راه‌های بهبود در امور را پیشنهاد می‌کنیم یا کارهای اضافی انجام می‌دهیم، از کارمان بیشتر احساس اغنا می‌کنیم.

6 – دوست پیدا کنید و به خانواده اهمیت دهید

افراد راضی معمولاً‌ خانواده، دوست و روابط بهتری دارند. اما صرف کمیت رابطه با افراد کافی نیست، بلکه کیفیت آن نیز اهمیت دارد. انسان به رابطه نزدیک نیاز دارد؛ رابطه‌ای که در برگیرنده تفاهم و توجه باشد.

7 – لبخند بزنید، حتی زمانی که حالش را ندارید

به‌نظر ساده می‌رسد اما بسیار مؤثر است. افراد راضی امکانات موجود، فرصت‌ها و موفقیت را می‌بینند. وقتی آنان به آینده نگاه می‌کنند، خوشبین هستند و وقتی گذشته را مرور می‌کنند، معمولا گزینه‌های مثبت را می‌بینند. حتی اگر از بچگی اینگونه بزرگ نشده‌اید که نیمه پر لیوان را ببینید، با تمرین نگرش مثبت به عادت تبدیل می‌شود.

8 - طوری تشکر کنید که گویی واقعاً قدردان هستید

کسانی که عادت به سپاسگزاری دارند، معمولاً‌ سالم‌تر و‌ خوشبین‌تر هستند و بیشتر به سوی تحقق اهداف پیشرفت می‌کنند. تحقیقات نشان می‌دهد افرادی که به کسانی که به آنان کمک کرده‌اند، نامه تشکرآمیز می‌نویسند، از نظر رضایت در سطح بالا و از نظر افسردگی در سطح پایینی قرار دارند. به علاوه اثر یک نامه تشکرآمیز تا هفته‌ها طول می‌کشد.

9 – از خانه بیرون بروید و ورزش کنید

تحقیقات نشان می‌دهد که ورزش می‌تواند به اندازه داروها در درمان افسردگی مؤثر باشد و در عین حال هیچ‌گونه عوارض جانبی نیز نداشته باشد. به علاوه، هزینه آن نیز به‌مراتب کمتر است. ورزش منظم حس تحقق چیزی را به انسان می‌دهد، امکان تعامل با دیگران را فراهم می‌کند، هورمون‌های عامل احساس خوب را در بدن آزاد می‌کند و عزت نفس را افزایش می‌دهد.

10 – بخشش را فراموش نکنید

نوع‌دوستی و بخشش را به جزئی از زندگی خود تبدیل کنید و از این کار مقصودی را بجویید. محققان می‌گویند کمک به همسایه، داوطلب‌شدن برای انجام کارهای عام‌المنفعه یا اهدای کالا و خدمات باعث ایجاد احساس خوبی در شخص می‌شود که مزایای زیادی از نظر تندرستی به همراه دارد که از ورزش کردن یا ترک کردن سیگار هم بیشتر است. گوش کردن به درد دل دوست، یاد دادن مهارت‌ها، توجه به موفقیت‌های دیگران و روحیه گذشت نیز به رضایت می‌افزاید. محققان می‌گویند کسانی که برای دیگران خرج می‌کنند، بیشتر از کسانی که برای خودشان خرج می‌کنند، احساس رضایت می‌کنند.


  
+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروزه!


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ برای آشنایی با نرم افزار جامع روابط عمومی سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ درود بر شما. اگر مایلید بدانید چقدر در روابط عمومی قوی هستید سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ به سهامداران خود احترام بگذارید. به آنان نشان دهید که متشخص و امین هستید!


+ تا کنون همه از مشتری مدار گفته اند. سری به روابط عموی به زبان آدمیزاد بزنید و این بار از سهام دار مداری بشنوید.


+ صاحب سهم را مشتری و هواخواه موسسه سازید (1) با افزایش تعدا صاحبان سهام است که می توان دموکراسی اقتصادی را بر پایه های محکم استوار نمود.ادامه...


+ در دنیای تبلیغات خودخواه نباشید. تنها تبلیغات سازمان خود را پیش نبرید گاهی حمایت تبلیغات سازمان های غیرانتفاعی بیشتر به شما کمک خواهد کرد.(اصلاعات بیشتر در روابط عمومی به زبان آدمیزاد)


+ گاهی ممکن است برنامه ای را با زحمات و هزینه زیاد دنبال کنید بدون به دست آوردن کوچکترین نتیجه.پس همیشه برنامه های خود را ارزیابی کنید. سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید تا با نمونه ای از این مشکل آشنا شوید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ