حداقل پنج نفر در این دنیا هستند که به حدی تو را دوست دارند، که حاضرند برایت بمیرند
At least 15 people in this world love you, in some way
حداقل پانزده نفر در این دنیا هستند که تو را به یک نحوی دوست دارند
The only reason anyone would ever hate you, is because they want to be just like you
تنها دلیلی که باعث میشود یک نفر از تو متنفر باشد، اینست که میخواهد دقیقاً مثل تو باشد
A smile from you, can bring happiness to anyone, even if they don"t like you
یک لبخند از طرف تو میتواند موجب شادی کسی شود
حتی کسانی که ممکن است تو را نشناسند
Every night, SOMEONE thinks about you before he/ she goes to sleep
هر شب، یک نفر قبل از اینکه به خواب برود به تو فکر میکند
You are special and unique, in your own way
تو در نوع خود استثنایی و بینظیر هستی
Someone that you don"t know even exists, loves you
یک نفر تو را دوست دارد، که حتی از وجودش بیاطلاع هستی
When you make the biggest mistake ever, something good comes from it
وقتی بزرگترین اشتباهات زندگیت را انجام میدهی ممکن است منجر به اتفاق خوبی شود
When you think the world has turned it"s back on you, take a look
you most likely turned your back on the world
وقتی خیال میکنی که دنیا به تو پشت کرده، یه خرده فکر کن،
شاید این تو هستی که پشت به دنیا کردهای
Always tell someone how you feel about them
you will feel much better when they know
همیشه احساست را نسبت به دیگران برای آنها بیان کن،
وقتی آنها از احساست نسبت به خود آگاه میشوند احساس بهتری خواهی داشت
If you have great friends, take the time to let them know that they are great
وقتی دوستان فوقالعادهای داشتی به آنها فرصت بده تا متوجه شوند که فوقالعاده هستند
تقریباً ده سال بعد از این که مفهوم هوش هیجانی در روانشناسی جا افتاد، یک گروه از روانشناسان دیگر، در فکر در انداختن سقفی نو در روانشناسی افتادند. آنها که نام مکتب قرن بیست و یکمی خودشان را گذاشتند روانشناسی مثبتگرا، توجّه خودشان را گذاشتند روی جنبه مثبت زندگی انسانها. آنها گفتند که تا کی روانشناسی میخواهد از بیماری و غم و غصّه مردم حرف بزند. این آدمیزاد، ویژگیهای مثبتی هم دارد که باید مورد مطالعه قرار بگیرند. ویژگیهایی مثل خوشبینی، شادکامی، شجاعت، امیدواری، جرئتمندی، خردمندی و ایمان. آنها همان طور که روانپزشکان، بیماریهای روانی را طبقهبندی کرده بودند، به لیستبندی تواناییهای مثبت آدمی پرداختند. آنها میگفتند اگر روانشناسی، نتواند مردم را شاد نگه دارد، به چه دردی میخورد؟ امّا قبل از آنها روانشناسانِ هوش هیجانی، به خوبی دریافته بودند که شادکامی، یکی از مؤلّفههای هوش هیجانی است.
در واقع، آدمی که از هوش هیجانی بالایی برخوردار است، از چند راه میتواند شادکامی خودش را حفظ کند:
1. با شناخت احساسهایش: در واقع، آنهایی که هوش هیجانی بالایی دارند، میتوانند کوچکترین تغییرات در احساسات خودشان را بشناسند و منفی یا مثبت بودنش را تشخیص دهند. آنها میدانند که الآن، شگفتزده شدهاند یا از چیزی، چِندششان شده است. در واقع، تا کسی نتواند احساسهای خودش را تشخیص دهد، نمیتواند آنها را به شادی تغییر دهد.
2. با توانایی کنترل احساساتش: کسی که هوش هیجانی بالایی دارد، میتواند هیجانهای منفیاش را به شکل موقّت، در خودش نگه دارد و در این زمان، با تفکّر در مورد آنها، به آرامش بیشتری برسد. توانایی در انعطافپذیری هیجانی، باعث میشود که انسان بتواند در شرایطی که محیط، نه کاملاً غمبار است و نه شاد، خودش را شاد نگه دارد.
3. با توانایی خودْانگیختگی: افرادِ با هوش هیجانی بالا، میتوانند در هر شرایطی، خودشان را برای پذیرفتن یک مسئولیت جدید، شروع یک کار جدید و یا تجربه کردن یک حس جدید (مثل شادی)، بر انگیزند.
4. با توانایی برقراری رابطه خوب با دیگران: دیگران و داشتن رابطه خوب با آنها، یکی از منابع اصلی شادکامی ما هستند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، میتوانند به خوبی، احساسات دیگران را درک کنند، با آنها همدل شوند و رابطه رضایتبخشی با آنها داشته باشند. کسانی که هوش هیجانی بالایی دارند، در ضمن نمیگذارند که اوقات تلخی دیگران، اوقاتشان را تلخ کند؛ به این خاطر که آنها احساسات مستقل خودشان را پذیرفتهاند و به آن، احترام میگذارند.
شاید تا کنون در مورد هوش عقلانی بسیار شنیده باشید و درمورد مزایای آن زیاد گفته باشند. ولی در این یادداشت قصد داریم به هوش عاطفی بپردازیم . اصطلاحی که احتمالا کمتر توضیح داده شده است و از طرفی اثرات آن بر سعادت و خوشبختی انسان شگفت انگیز است. هوش عاطفی همچنین نقش موثری در آرامش انسان دارد. در واقع این هوش هیجانی است که می تواند هوش عقلانی را بکار گیرد و در جهت مقصودش به پیش ببرد. شاید تا کنون افراد باهوش زیادی را دیده باشید که نه در شغل و کارشان و نه در روابط خانوادگی و روابط بین فردیشان و نه در تفریح وعشق ورزیدنشان و... موفقیتی حاصل نکرده اند. و کسانی را هم می شناسیم که علیرغم اینکه از هوش سرشاری برخوردار نیستند زندگی آرام و موفقی داشته اند و حتی به سطوح بالای موقعیت ها اجتماعی دست یافته اند.
1 – شناخت احساس خود :
فرد باید قادر به شناخت و پیش بینی احساسات خود در موقعیت های مختلف باشد . شاید این جمله بدیهی به نظر برسد ولی باید روی آن بیشتر تامل کنیم . اشخاص زیادی هستند که یا از احساسات مختلف خود آگاهی ندارند . یا ریشه آنها را نمی فهمند. به مثالهای زیر توجه فرمائید :
- نمی دانم چرا از فلانی بدم می آید.
- نمی دانم چرا علیرغم اینکه خواهان موفقیت در کنکور هستم ولی هنگام مطالعه بی انگیزه هستم.
- نمی دانم چرا احساس پوچی و کلافگی می کنم.
2 – کنترل احساس خود :
شناختن احساس هایی چون تنفر ، عصبانیت ، افسردگی ، اضطراب ، غم و .... هزاران احساس دیگر به تنهائی کافی نیست ، بلکه باید آنها را تحت کنترل بگیریم . راننده خوب نه تنها جای ترمز ماشین را می شناسد ، بلکه به هنگام لزوم آن را در اختیار می گیرد و بر آن مسلط است.
3 – بر انگیختن و به هیجان آوردن خود :
افرادی که هوش عاطفی بالا دارند ، با اندیشیدن به عواقب احتمالی یک عمل ، نسبت به انجام دادن یا ندادن آن برانگیخته می شوند. این افراد قدرت دارند که اهداف متعالی خود را تجسم کنند ، برنامه بریزند و جهت رسیدن به آنها انرژی بگذارند. پشتکار و اراده نشانه برانگیخته شدن آنهاست و این کاری است که کمتر از هوش عقلانی بر می آید.
4 – شناخت احساسات دیگران :
افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در لاک خود فرو نمی روند تا فقط اسب خود را برانند.
آنها تعاملات گسترده ای با اجتماع دارند و می توانند دنیا را از منظر دیگران هم ببینند . لذا این افراد تحمل بالایی نیز دارند.
5 – تنظیم روابط با دیگران :
پس از شناخت احساسات دیگران ، نوبت به روابط با آنها می رسد. در اینجا تعادل و تعامل حرف اول را می زند. افرادی با هوش عاطفی بالا ، هرگز در دوستی ها و روابط بین فردیشان افراط و تفریط ندارند. آنها از هر کس انتظاری متناسب با خودش دارند. آنها می دانند که تمام آدمها شخصیت کامل و بیست نیستند. لذا توقع ندارند همه افراد همانطور عمل کنند که درست است ، یا همانطور عمل کنند که آنها دوست دارند. در واقع مردم را همانطور که هستند می پذیرند و اگر تلاشی جهت تغییر شخصیت دیگران در جهت اصلاح آنها انجام می دهند، توقع ندارند که حتما به نتیجه رضایت بخش ختم شود.
گلمن، بویاتزیس و ری (1999) نیز اجزای هوش هیجانی را به شرح زیربیان کرده اند:
1) خودآگاهی: خودآگاهی یا تشخیص احساس در همان زمان که در حال وقوع است، بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل می دهد. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسها نشان از درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه دارد. مدیران و رهبرانی که
درجه ای بالا از خود آگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و می دانند که چگونه احساسهایشان بر آنها، سایر مردم و عملکرد شغلیشان تاثیر می گذارد. آنها با یک احساس قوی از خودآگاهی، با اعتماد به نفس و در استفاده از
قابلیتهایشان کوشا هستند و می دانند چه وقت درخواست کمک کنند.
2) خودنظم دهی: کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل می گیرد. مدیران ورهبران قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. عامل خود نظم دهی به دلایل رقابتی بسیار مهم است، زیرا در محیطی که سازمانها مستهلک می شوند و فناوری کار با سرعتی گیج کننده تغییر شکل می یابد. فقط افرادی که بر هیجانهایشان تسلط یافته اند، قادر به انطباق با این تغییرها هستند.
3) انگیزش: هدایت احساسها در جهت هدف خاص برای تمرکز توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. کنترل احساسها زمینه ساز هر نوع مهارت وموفقیت است و کسانی که قادرند احساسهای خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی می کنند مولد وموثر باشند. رهبران با انگیزه برای رسیدن به ماورای انتظارهای خود و هرکس دیگر حرکت می کنند. کلید واژه این رهبران، پیشرفت است. رهبرانی که بالقوه رهبر هستند، میل به پیشرفت در آنها درونی شده و برای رسیدن به پیشرفت برانگیخته می شوند. شور، اولین علامت رهبران با انگیزه است که به وسیله آن عشق به یادگیری دارند، به انجام خوب شغل مبادرت
می کنند و یک انرژی خستگی ناپذیر برای بهتر انجام دادن کارها نشان می دهند. تعهد سازمانی علامت دیگر است. وقتی افراد شغلشان را برای خودش دوست دارند. به سازمانی که در آن مشغول بکارند، احساس تعهد می کنند و به طور قابل ملاحظه ای موقعی که علایم بر ضد آنهاست، خوشبین باقی می مانند.
4) همدلی: توانایی دیگری که براساس خودآگاهی هیجانی شکل می گیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب
می شود. رهبران همدلی سعی می کنند همه را راضی کنند. آنها با ملاحظه و فکر، احساسهای کارکنان را همراه با سایر عوامل در تصمیم گیریها در نظر می گیرند. امروزه همدلی به عنوان جزئی از رهبری بسیار مهم است، رهبران همدل بیشترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می دهند. آنها دانش خود را برای پیشرفت سازمانشان به روشهای ظریف اما با اهمیت استفاده می کنند.
5) مهارت های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران: هنر ارتباط با مردم به مقدار زیاد، مهارت کنترل و اداره احساسهای دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می کند. رهبران دارای سطوح بالای تواناییهای هیجانی می باشند. اغلب با روحیه هستند. افراد ماهر از نظر اجتماعی به حوزه وسیعی از آشناییها و همچنین مهارتها برای ایجاد رابطه تمایل دارند. این افراد در مدیریت گروهها ماهر هستند. مهارتهای اجتماعی می تواند به عنوان کلید قابلیتهای رهبری در اکثر سازمانها در نظر گرفته شود، زیرا وظیفه رهبر انجام کار از طریق دیگرافراد است. در این راستا رهبران به مدیریت موثر روابط نیاز دارند ومهارتهای اجتماعی آن را ممکن می سازد.
مایر،سالووی وکارسو (1990)نیز برای هوش هیجانی چهاربعد تشخیص داده اند که عبارتند از:
1) شناسایی هیجانها در خود و دیگران: ضروری ترین توانایی مرتبط با هوش هیجانی این است که از هیجانها و احساسهای خودآگاه باشد. توانایی خودآگاهی به مدیران اجازه می دهد تا نقاط قوت و ضعف خود را بشناسند و به ارزش خود اعتماد پیدا کنند. مدیران خود آگاه برای آزمون دقیق روحیات خود از خود آگاهی استفاده می کنند و به طور شهودی و از راه درک مستقیم می دانند که چگونه دیگران را تحت تاثیر قرار دهند.
2) کاربرد هیجانها: کاربرد هیجانها،توانایی استفاده از هیجانها درکمک به کسب نتایج مطلوب ،حل مسایل واستفاده ازفرصتهاست. این مهارت شامل توانایی مهم همدلی و بینش سازمانی است. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند. هیجانها و احساسهای دیگران را بیشتر عملی می سازند تا اینکه آنها را حس کنند. آنان نشان می دهند که مراقب هستند. علاوه بر این، آنان در زمینه شناخت روند سیاستهای اداری تخصص دارند. بنابراین، مدیران برخوردار از آگاهی اجتماعی دقیقاً می دانند که گفتار و کردارشان بردیگران تاثیر می گذارد و آن قدر حساس هستند که اگر کلام و رفتارشان تاثیر منفی داشته باشد، آن را تغییر می دهند.
3) توانایی درک و فهم هیجانها: توانایی درک هیجانهای پیچیده وآگاهی ازعلل آنهاوچگونگی تغییر هیجانها ازیک حالت به حالت دیگر رادرک هیجانها می نامند. مدیرانی که از این توانایی برخوردارند، از این مهارتها در جهت گسترش شور و اشتیاق خود و حل اختلافهااز طریق شوخی و ابراز مهربانی استفاده می کنند. آنها به کمک این تواناییها می توانند بفهمند که چه چیزی موجب برانگیختن یا عدم برانگیختن افراد یا گروهها می شود و در نتیجه می توانند همکاری بهتری را با دیگران برنامه ریزی کنند.
4) مدیریت هیجانها: مدیریت هیجانها،توانایی کنترل واداره کردن هیجانها درخود و دیگران است. مدیرانی که این توانایی را دارا هستند، اجازه نمی دهند بدخلقی های گاه و بیگاه در طول روز از آنها سربزند. آنان از توانایی مدیریت هیجانها به این منظور استفاده می کنند که بدخلقی و روحیه بد را به محیط کاری و اداره وارد نکنند یا منشا و علت بروز آن را به شیوه ای منطقی برای مردم توضیح دهند. بنابراین، آنها می دانند که منشا این بدخلقی ها کجاست و چه مدت ممکن است به طول انجامد.
* وظایف مسئول روابط عمومی موفق *
تنوع کارهای روابط عمومی و حساسیت این مسئولیت ایجاب می کند که عاملان و کارگزاران آن علاوه بر آگاهی از رموز حرفه خود با بسیاریدیگر از رشته های علوم آشنا باشند به همین علت سپردن کاری تا این حد مهم و در عین حال سنگین به کسانی که در این حرفه سررشته و تجربه کافی ندارند نه تنها صحیح نیست بلکه دور از شرط عقل است زیرا اگر کوششهای آنان از مسیر صحیح و با روشن بینی خاصی انجام نپذیرد ضمن اینکه به نتیجه مطلوب نمی رسد احتمال آن نیز می رود که یک اشتباه کوچک و بی توجهی یا کج سلیقگی اثرات زیان بخشی بجای گذارد و همه تلاشها را نقش بر آب کند پس کارآزمودگی و پختگی و اطلاع دقیق ازمبانی این حرفه یکی از شرایط حتمی اشتغال بدین کار است بخصوص که دایره عمل دفاتر روابط عمومی بسیار وسیع است و متصدیان آن باید با استفاده از معلومات واطلاعات لازم و آگاهی از برخی رشته های دیگر قدم در این راه بگذارند تا نتیجهمطلوب را بگیرند در این راستا به بخشی از ویژگیها و خصوصیات مسئول روابط عمومی اشاره می کنم .
مسئول روابط عمومی باید درارتباط نوشتاری وگفتاری دارای مهارت وتجربه باشد .
قدرت قضاوت صحیح ، اعتماد به نفس و اتخاذ تصمیم درست در لحظات سخت و بحرانی را داشته باشد .
از قدرت دریافت نقطه نظرهای مدیران و توانایی تنظیم کار خود و پیش بردن برنامهها بدون راهنمایی دیگران برخوردار باشد .
باید دروغ نگوید ، لاف نزند ، وعده دروغین ندهد امر کوچکی را بزرگ و بزرگیرا کوچک نکند ،
در فکر موفقیتهای نزدیک نباشد و تحت فشار دیگران اقدامات غیراخلاقی را نپذیرد .
قدرت تجزیه و تحلیل مسائل محیط کار را داشته باشد ، موقعیت های پیش آمده رابه سرعت درک کند و آثار نهایی مسائل را پیش بینی نماید .
اصول فلسفه و واقعیات سازمان خود را به خوبی بشناسد .
داشتن تخصص در رشته روابط عمومی و تسلط بر تکنیکهای آن و تسلط بر کارهایرسانه های گروهی و فراگیری فنون تشویق ، ترغیب و تبلیغ دیگران و تسلط بر تکنیکهایترویج و اشاعه افکار از خصوصیات مهم مسئولین روابط عمومی است .
مسئول روابط عمومیباید پیرامون دانش مدیریت و نحوه عمل سازمان اطلاعاتکافی داشته باشد .
توانایی تصمیم درست و توانایی حل مشکلاتی که پیش می آید را داشته باشد.
مسئولیت پذیر بوده و اشتیاق و انگیزه برای انجام کار را دارا باشد.
صبر و شکیبایی در شنیدن وگوش دادن از دیگر خصوصیات مسئول روابط عمومیاست .
مسئول روابط عمومیباید قدرت سازمان دهی واداره زیردستان خود راداشته باشد.
در برابر شکست ها وناکامیها تحمل نماید و زود تصمیم نگیرد.
مسئول روابط عمومی باید به حرفه خود ایمان داشته باشد .
مسئول روابط عمــومی باید احساس مسئولیت نسبت به جامعه و منافع همگان داشته باشد .
مسئول روابط عمومی باید احساس وفاداری و صداقت به استانداردهای حرفه خودداشته باشد.
مسئول روابط عمومی باید شخصیت افراد را ملحوظ داشته و به آنها احترام بگذارد .
مسئول روابط عمومی باید حق اظهار نظر را برای کلیه اشخاص ذینفع قائل باشد.
مسئول روابط عمومی باید در هر شرایط و تحت هر مقرراتی از اصول اخــلاقی ،شرف ، صداقت ، درستی و راستی دفاع کند و در برنامه ریزیهای خود این اصول مهم را دخالت دهد.
مسئول روابط عمومی باید حق را بگوید ،راست گفتن را شعار خود بداند ، از دروغ ،فریب ، ریا ، تزویر بدور باشد که ریشه تمام نابسامانی ها در جوامع بشری از فریب دادن انسانهاست .
مسئول روابط عمومی باید از وعده های دروغین و غیر ممکن و دست نیافتنی پرهیز کند که حیثیت یک مجموعه را از بین خواهد برد .
مسئول روابط عمومی باید ابتکار و خلاقیت خود را بکار بندد و در کارها به طور عملی و دقیق تحقیق و بررسی کند.
مسئول روابط عمومی می بایست با فناوریهای نوین اطلاعاتی و ارتباطی آشنایی داشته باشد.
مدیریت تغییر، پیش شرط روابط عمومی مطلوب
بروز تغییر واقعیتی است که روابط عمومیها با آن روبهرو هستند. توجه به «مدیریت تغییر» موجب شده تا روابطعمومیها امروزه موقعیت بهتری نسبت به گذشته در سازمانها داشته باشند. مدیریت تغییر (ChangeManagement) از سرعت بخشیدن به نحوه انجام کارها سخن نمیگوید، بلکه هدف، تغییر نگرش در نحوه انجام کارهاست.
پیوسته از سوی محیطهای برون سازمانی و درون سازمانی، شوکهایی بر روابطعمومیها وارد میشود که اغلب ناشی از رشد فناوریها یا عملکرد خود سازمانهاست. از این رو روابط عمومیها در جریان و مسیر رودخانهای قرار گرفتند که آنها را به سمت دریایی بزرگ میکشاند. اگر خود را با جریان آب رودخانه همسو کردند و توانستند تغییر را در سازمان ایجاد کنند، موفقند وگرنه خلاف جریان آب شنا کردن بیفایده است.
حال این تغییر را از کجا شروع کنیم؟ اگر به روشهای اجرایی خود در امور جاری روابطعمومی به دیده تردید بنگریم که «آیا این کاملترین و بهترین روش است که به کار بردهام یا راههای بهتری هم وجود دارد؟» این «تردید»، نقطه شروع در مدیریت تغییر در روابط عمومیهاست.
شاید به کارگیری فناوری در امور جاری روابطعمومی را بتوان شروع مناسبی برای مدیریت تغییر دانست. اما برای به وجود آوردن این تغییر باید فرایندی طی کرد. فرایند تغییر در روابطعمومیها از جایی آغاز و طی برنامهای منظم و منسجم، در جایی پایان میپذیرد، یعنی کاملاً سیستمی و منطبق بر فرآیند است. این همان شرط رسیدن به یک روابطعمومی ایدهآل و مطلوب است. وقتی تفکر تغییر برای روابطعمومی یک سازمان پدید آمد شاهد افزایش کارآیی و اثربخشی پیامها خواهیم بود.
«کورت لوین» همان نام آشنایی که اصطلاح «دروازهبان خبری» را به واژگان ارتباطات و رسانه افزوده است، برای ایجاد تغییر سه مرحله را در نظر میگیرد: «خروج از انجماد»، «تغییر» و سپس «انجماد مجدد و بازگشت به ثبات و پایداری». همچنین نظریه پردازان مدیریت تغییر، مراحلی را برای ایجاد تغییر ذکر کردهاند که بدین شرح است:
* تدوین راهبرد و طرح
* شروع طی زمانبندی
* آزمایش و ارزیابی
* تعمیم
اینکه چه چیز را میخواهیم تغییر دهیم؟ هدف ما از این تغییر چیست؟ با این تغییر به کجا میخواهیم برسیم؟ چگونه تغییر ایجاد میشود؟ چه کسانی حمایت و چه کسانی مشارکت میکنند؟ ما باید چه کنیم و به چه امکانات و بودجهای نیازمندیم؟ همه سؤالهایی است که هر روابطعمومی باید در آغاز کار پاسخ آنها را داشته باشد.
مدیریت تغییر، تغییر در تفکر و دیدگاههاست. هر تغییر را میتوان مترادف با فرصتی برای رشد و پیشرفت دانست، اما این تغییرات برای کارکنان در نگاه اول یک تهدید به شمار میرود. عمدتاً کارمندان تغییر را با ترس میپذیرند، اما لازمه مدیریت مناسب این تغییرات، هماهنگ کردن نیروی انسانی در یک جهت و رمز دستیابی به این هماهنگی شفافیت در ارتباطات است.
از سوی دیگر در روابطعمومیها، تغییر در «محتوا» بسیار حائز اهمیت است. بکارگیری شیوههای جدید در ارایه محتوای پیام، از مواردی است که براساس نوع مخاطب و گوناگونی نوع رسانهها صورت می پذیرد. لازم است در این فرایند ارزش افزودهای برای روابط عمومی ایجاد شود. به عنوان مثال، با بکارگیری خصلت فرامتنی یا hyper text در اینترنت و استفاده از «لینکها» امکان ارایه اطلاعات اضافه و تکمیلی به کاربر در سایت فراهم میشود. این اطلاعات می تواند به صورت متن، تصویر، صوت و یا قطعهای از فیلم باشد.
در تفکر مدیریت نوین مطرح شده است که هیچ وقت نباید متوقف شد، مرتب باید به جلو رفت و هیچگاه نباید از شرایط خود راضی باشیم، رقبایمان از ما سبقت میگیرند، پس همواره باید در حرکت بود و به طور مستمر در اندیشه بهبود و نوآوری باشیم.
کلام آخر اینکه، روابطعمومی بخش مهمی از یک سازمان است که وظایفی همچون اطلاعرسانی، اطلاعیابی، پاسخگویی، شناخت «افکار عمومی»، شناخت و تجزیه و تحلیل «نقاط قوت و ضعفها و فرصتها و محدودیتها» را بر عهده داشته و در پی آن است تا با پیشگیری از محدودیتها، بهترین استفاده را از فرصتها برای تحقق اهداف سازمان ببرد. با محقق شدن مدیریت تغییر، روابط عمومی از مدیریت اجرایی خارج شده و در جایگاه مدیریت استراتژیک قرار میگیرد. روابط عمومیهای تغییر یافته، حتی مدیریت ریسک را هم میتوانند به طور جدی مورد توجه قرار دهند. اینگونه است که یک روابط عمومی از حالت ایستا میتواند به یک روابط عمومی پویا تبدیل شود.
لزوم پویایی در روابط عمومی
سازمانهایی که خلاقیت و نوآوری یکی از فاکتورهای مهم و درخور توجه در کارشان محسوب میشود، هیچگاه به گذشته رضایت نداده و همواره با بهرهگیری از ساز و کارهای خلاقانه، تغییر در نگرش و رفتار را سرلوحه امور خویش میدانند . آنان به ایدههای نو احترام می گذارند و با رغبت و حساسیت آنها را دنبال می نمایند .
یکی از واحدهای هر سازمان پویا، روابط عمومی آن سازمان است و اگر این واحد برخوردار از پویایی و خلاقیت باشد میتواند تحرک و نشاط را به تمامی سازمان منتقل سازد. اصولا نوآوری در کارها و برنامههای روابط عمومیهای فعال یکی از مولفههای اصلی به شمار میرود. با جهانی که هر لحظه در حال تغییر است روابط عمومیها ناچارند به سمت ایدههای نو گام بردارند .
یا در انتقال یک پیام تبلیغاتی، شیوه و نوع پیامی که انتخاب میشود نیز میتوان مهارت به خرج داد و کلماتی را مورد استفاده قرار داد که بتواند به مخاطب انرژی مثبت داده و به رضایت وی منجر شود .
از سوی دیگر امروزه از هر ابزاری که وارد عرصههای مختلف اعم از تجاری و اقتصادی و… میشود میتوان از آن به نفع سازمانها بهره برد و این تنها در سایه مهارت و توانایی روابط عمومیها حاصل میشود، به عنوان مثال نرمافزار RFID که امروزه در برخی فروشگاههای تجاری بزرگ برای موقعیتیابی مشتریان مورد استفاده قرار میگیرد میتواند با هنرمندی روابط عمومی در راستای منافع سازمان به خدمت گرفته شود و از آن در تکریم ارباب رجوع بهره برد. به کمک این نرمافزار میتوان مشتری را از ابتدای ورود تا انتهای کارش در سازمان هدایت کرد و هرجا مشکلی برای او پیش آمد به وی راهنمایی لازم را ارایه داد . یا با استفاده از کارتهای الکترونیکی در ابتدای ورود ارباب رجوع با نصب سامانه اطلاعاتی میتوان کوتاهترین راه را به مشتری معرفی کرد تا هم در وقت او صرفهجویی شود و هم از مراجعههای غیرضروری به سایر واحدهای سازمان جلوگیری به عمل آید .
نکته دیگر آنکه همواره نوآوری، منجر به ایجاد تحول و تغییر میشود و بنابراین ممکن است مقاومت برخی مدیران سازمان را در پی داشته باشد اما برخورداری از اعتماد به نفس و اجرای هدفمند و عملیاتی کردن ایدههای جدید، مدیران غیرخلاق و منفعل را به تحرک وادار خواهد کرد که اگر این امر حاصل شود برآیند کاری روابط عمومی در سازمان مضاعف میشود .
این گام مهم موجب خواهد شد تا شما به عنوان دست اندرکار روابط عمومی: از کار خود لذت ببرید . همواره به تنوع و نوآوری در کارها بیاندیشید. مدیران و کارکنان سازمان را به خلاقیت وادار کنید. به عنوان مدیری خلاق در اذهان کارکنان، خود را جای دهید. هدایت افکار درون سازمان را به دست بگیرید و در راستای منافع سازمانی به کار ببندید. اعتماد به نفس شما را تقویت خواهد کرد و قدرت ریسکپذیریتان را فزونی خواهد بخشید .
http://tablighcity.com
*یک روز زندگی روشن است و روز دیگر تاریک، از روزهای روشن آنقدری نور بگیریم که در روزهای تاریک روشن باشیم.
*فانوس کوچک من می تواند کاری بکند که خورشید به آن بزرگی نمی تواند، می تواند در شب بتابد
* معمولا بهترین نقطه شروع همان مکانی است که الان در آن قرار دارید.
من به همه دوستانی که در کنکور کاردانی به کارشناسی پذیرفته شده اند با کمال مسرت تبریک عرض میکنم و برایتان آرزوی موفقیت روزافزون در تمامی مراحل زندگی را از خداوند منان آرزومندم.
شاد باشید.
تاجری پسرش را فرستاد تا راز خوشبختی را از فرزانه ترین انسان جهان بیاموزد . پسرک چهل روز در بیابان راه رفت تا سرانجام به قلعه زیبائی بر فراز کوهی رسید . مرد فرزانه ای که پسرک می جست ، آنجا می زیست
.اما قهرمان ما به جای ملاقات با مردی مقدس ، وارد تالاری شد و جنب و جوش عظیمی را دید . تاجران می آمدند و می رفتند ، مردم در گوشه و کنار صحبت می کردند ، گروه موسیقی کوچکی نغمه های شیرین می نواخت و میزی مملو از لذیذترین غذاهای بومی آن بخش از جهان آن جا بود . مرد فرزانه با همه صحبت می کرد و پسرک مجبور شد دو ساعت منتظر بماند تا مرد فرزانه به او توجه کند
.مرد فرزانه با دقت به دلیل ملاقات پسرک گوش داد ، اما به او گفت در آن لحظه فرصت ندارد تا راز خوشبختی را برایش توضیح دهد . به او پیشنهاد کرد نگاهی به گوشه و کنار قصر بیاندازد و دو ساعت بعد برگردد . بعد یک قاشق چایخوری به پسرک داد و دو قطره روغن در آن ریخت و گفت : " علاوه بر آن میخواهم از تو خواهشی بکنم . همچنان که می گردی ، این قاشق را هم در دست بگیر و نگذار روغن درون آن بریزد
."پسرک شروع کرد به بالا و پائین رفتن از پلکان های قصر و در تمام آن مدت چشمش را به آن قاشق دوخته بود . پس از دو ساعت به حضور مرد فرزانه بازگشت
.مرد فرزانه پرسید : " فرش های ایرانی تالار غذاخوری ام را دیدی ؟ باغی را دیدی که ایجادش ده سال وقت استاد باغبان را گرفت ؟ متوجه پوست نبشت های زیبای کتابخانه ام شدی ؟
"پسرک شرم زده اعتراف کرد که هیچ ندیده است . تنها دغدغه او این بود که روغنی که مرد فرزانه به او سپرده بود نریزد
.مرد فرزانه گفت : " پس برگرد و با شگفتی های دنیای من آشنا شو . اگر خانه کسی را نبینی ، نمی توانی به او اعتماد کنی
. "پسرک قوت قلب گرفت ، قاشق را برداشت و بار دیگر به اکتشاف قصر پرداخت . این بار تمام آثار هنری روی دیوارها و آویخته به سقف را تماشا کرد . باغ ها را دید ، کوه های گرداگردش را ، و لطافت گلها را و نیز سلیقه ای را که در نهادن هر اثر هنری در جای خود به کار رفته بود . هنگامی که نزد مرد فرزانه بازگشت ، هر چه را که دیده بود با تمام جزئیات تعریف کرد
.مرد فرزانه پرسید : " اما آن دو قطره روغن که به تو سپردم کجاست ؟
"پسرک به قاشق داخل دستش نگریست و دریافت که روغن ریخته است
.فرزانه ترین فرزانگان گفت :
" پس این است یگانه پندی که می توانم به تو بدهم : راز خوشبختی این است که همه شگفتی های جهان را بنگری و هرگز آن دو قطره روغن درون قاشق را از یاد نبری ."
سه چیز در زندگی هیچ گاه باز نمیگردند: زمان - کلمات و موقعیت
. سه چیز در زندگی هیچگاه نباید از دست بروند: آرامش - امید و صداقت.سه چیز در زندگی هیچگاه قطعی نیستند: رویاها - موفقیت و شانس.
سه چیز در زندگی از با ارزشترین ها هستند: عشق - اعتماد به نفس و دوستان خوب
.
حلول ماه مبارک رمضان بر همگان مبارک.
التماس دعا.