معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستا نش به زیر پوششی ازگرد پنهان
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم میکردند
وآن یکی در گوشه ای دیگر « جوانان » را ورق می زد .
برای اینکه بی خود های وهوی میکرد با آن شور بی پایان
تساوی های جبر را نشان می داد
Roman"; mso-hansi-font-family: "Times New
Roman"">با خطی خوانا بر روی تختخه ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود ، تساوی را چنین نوشت
« یک با یک برابر است »
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یک نفر باید به پا خیزد ...
تساوی اشتباهی فاحش و محض است
به آرامی سخن سر داد .
نگاه بچه ها ناگه به یکسو خیره گشت و معلم
بر جای ماند .
او پرسید اگر یک فرد انسان
New Roman"; mso-hansi-font-family: "Times
New Roman"">واحد یک بود ، آیا باز یک با یک برابر بود ؟
سکوت مدحشی بود و سوالی سخت .
معلم خشمگین فریاد زد
آری برابر بود .
و او با پوزخندی گفت :
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
این تساوی زیرو رو میشد .
حال می پرسم اگر یک با یک برابر بود
نان دمال مفتخوران از کجا آماده میگردید ؟
یا چه کسی دیوار چین ها را بنا میکرد ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر یار فقر خم میشد ؟
یا که زیر فربت شلاق له میگشت ؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کسی آزادگان را در قفس میکرد ؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خود بنویسید
« یک با یک برابر نیست »
« خسرو گلسرخی »
باران
باز باران بی ترانه
باز باران ,با تمام بی کسی های شبانه
می خورد بر مرد تنها ,می چکد بر فرش خانه
باز می اید صدای چک چک غم...باز ماتم
من به پشت شیشه ی تنهایی افتاده
نمی دانم...نمی فهمم
کجای قطره های بی کسی زیباست؟؟؟؟
نمی فهمم, چرا مردم نمی فهمند
که ان کودک که زیر ضربه شلاق باران سخت می لرزد
کجای ذلتش زیباست؟؟؟
نمی فهمم..کجای اشک یک بابا
که سقفی از گل و اهن به زور چکمه های باران
به روی همسر و پروانه های مرده اش ارام باریده
کجایش بوی عشق وعاشقی دارد؟؟؟
نمی دانم..نمی دانم چرا مردم نمی دانند
که باران, عشق تنها نیست
صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست
کجای مرگ ما زیباست...نمی فهمم!!!!؟
یاد ارم, روز باران را
یاد ارم مادرم در کنج باران مرد
کودکی ده ساله بودم
می دویدم زیر باران..از برای نان
مادرم افتاد
مادرم در کوچه های پست شهر ارام جان می داد
فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود
نمی دانم
کجای این لجن زیباست؟؟؟؟
بشنو از من, کودک من
پیش چشمم, مرد فردا
که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالاددست
و ان باران که عشق دارد ...فقط جاریست برای عاشقان مست
و باران من و تو درد و غم دارد
خدا هم خوب می داند که
این عدل زمینی,عدل کم دارد