تا که بودیم نبودیم کسی کشت ما را غم بی همنفسی
حال که رفتیم همگی یار شدند مونس و یاور و غمخوار شدند
قدر آیینه بدانید تا که هست نه در آن وقت که افتاد و شکست
مقابل تالار وحدت دوربین به دست ایستاده ام ، توان ثبت حتی یک فریم را هم ندارم.
در آن لحظات وداع آخر واژه های آشنایی را با خود زمزمه می کنم که بارها از زبان خودش شنیده بودم :
بزرگ بود
و از اهالی امروز بود
و باتمام افق های باز نسبت داشت
و لحن آب و زمین را چه خوب می فهمید
صداش به شکل حزن پریشان واقعیت بود
و پلک هاش مسیر نبض عناصر را به ما نشان داد
و دست هاش
هوای صاف سخاوت را
ورق زد
و مهربانی را
به سمت ما کوچاند به شکل خلوت خود بود
و عاشقانه ترین انحنای وقت خودش را
برای اینه تفسیر کرد
و او به شیوه باران پر از طراوت تکرار بود
و او به سبک درخت
میان عافیت نور منتشر می شد
همیشه کودکی باد را صدا می کرد
همیشه رشته صحبت را
به چفت آب گره می زد
برای ما یک شب
سجود سبز محبت را
چنان صریح ادا کرد
که ما به عاطفه سطح خک دست کشیدیم
و مثل یک لهجه یک سطل آب تازه شدیم
و بارها دیدیم
که با چه قدر سبد
برای چیدن یک خوشه ی بشارت رفت
ولی نشد
که روبروی وضوح کبوتران بنشیند
و رفت تا لب هیچ
و پشت حوصله نورها دراز کشید
و هیچ فکر نکرد
که ما میان پریشانی تلفظ درها
رای خوردن یک سیب
چه قدر تنها ماندیم (( دانلود صدا ))
و ..... صدها حیف .......
دیروز تشییع پیکر خسرو شکیبایی با حضور انبوه دوستارانش برگزار شد و بار دیگر
علاقه مندان سینما و تاتر در فقدان یکی از بهترینها گرد هم آمدند تا با خاطرات
چند دهه سپری شده قدردان وی باشند. روحش شاد.
امیرعباس اشرف *= بخشی از دکلمه شعری از سید علی صالحی بوسیله خسرو شکیبایی