همه بدنبال هم صف کشیده اند و میروند
همه بدنبال هم و پشت سر هم کفش ها را جای پای یکدیگر می گذارند و به یک سو می دوند.
می پرسید به کجا؟
روزی از خیابان شلوغی می گذشتم دیدم گروهی از مردم یکجا جمع شده اند.
از روی کنجکاوی نزدیک شدم و دیدم که همه آنها به یک جعبه کادو پیچ شده که درست در وسط جمعیت قرار داشت خیره شده اند.
نزدیک تر رفته و پرسیدم:
این بسته کادویی چیست؟
شخصی که قیافه اش همانند افکارش شبیه علامت سوال شده بود جواب داد:
نمی دانیم!
و شخص دیگری که شباهت زیادی به فیلسوفان داشت زیر لب گفت:خانم محترم.من دیدم همه سراسیمه میدوند و می آیند که به این جعبه نگاه کنند.
با خود گفتم چرا من نگاه نکنم؟!به او گفتم چه توجیه فیلسوفانه ای!
بعد به خود نگاه کردم و گفتم:تو دیگه چرا ایستاده ای؟
شما هر روز از هر گوشه ای میخوانید که خوشبختی چیزی است که ارزش دیدن دارد
اما هیچ فکر کرده ایدکه آیا هر چیز به ظاهر زیبایی با ارزش است و باید عمری را برای رسین به همان ارزش پوشالی از یکدیگر سبقت بگیریم و پا جای پای دیگران بشتابیم که مبادا دیر شود و به ما نر سد؟!
چرا نمی آییم از خود بپرسیم آیا چیزهایی را که به عنوان ملاکی برای خوشبختی برگزیده ایم واقعا ارزش به حساب می آیندکه اینگونه سراسیمه و مضطرب به دنبالشان می دویم؟!
مگر نمی بینیم چه بسیار هستند اشخاصی که با داشتن مثلا همان ارزش ها احساس پوچی و بدبختی می کنند
و نزد همه بی اعتبارند؟
"آیا بهتر نیست که انسانها در همه جهان به جای قرار دادن کفش خود در جای پای دیگران
جای پای جدید و منحصر به فردی را از خود باقی گذارند؟"