مرکوری وژوپیتر
مرکوری که می خواست بداند مردم با چه دیدی به او می نگرند خودرا به شکل مسافری در آورد با وارد شدن در کارگاه مجسمه سازی شروع کرد بهم پرسیدن قیمتهای محسمه های مختلفی که می دید ژوپیتر رانشان داد وپرسید که مجسمه ساز به چه قیمتی آن را می فروشد .مرد جواب داد(یک دراخما)
مرکوری از ارزان بودن بهای مجسمه با خود خندید و قیمت پیکره ای از ژونو را پرسید و مرد قیمتی گفت که اندکی گرانتر بود. مرکوری با دیدن تصویر خودش گفت:(احتمالا برای این یکی پول بیشتری می خواهی ؟)مجسمه ساز گفت:(خوب،اگر ان دوتای دیگر را به همان قیمتی که گفتم بخری این یکی را مجانی می دهد.)
آن کسانی که مشتاق هستند بدانند دنیا چه ارزشی برایشان قایل است به ندرت در مورد آن ارزش خشنود می شوند.