پاسخ حسین منصور به دوستانش که به عظمت روحش پی برده بودند همان ترانهای است که سلمان ساوجی سروده که تقریباً مضمونش همان مفاهیم عارفانه حلاج است.
عشقم از روی طمع پرده تقوی برداشت طبل پنهان چه زنم؟ طشت من از بام افتاد
عشق بر کشتن عشاق تفال میکرد اولین قرعه که زد بر من بدنام افتاد
شاید شمس تبریزی نمیدانست که روح تشنه و سرکش و حقطلبانه به حلاج توصیه میکرد که عاشقانه بلند پروازی کند به غزلهایش مایههای عرفانی بدهد و از طریق مشایخ سلف را که مبتنی بر تسلیم، مدارا و سازش با فرعونیان است به بایگانی تاریخ سپرد تا داستانسرای روضه قدس شود و از جباران زمان نهراسد برضد سرنوشتی که او را میخواهد از پای درآورد طغیان کند که زندگی حقیقی در شهادت و ایثار است.
محراب عاشقان بالای دار است و به چنین محراب مقدسی کسی راه یابد که وضو به خون کند عاشقان چون نماز عشق گزارنده وضوی آن جز به خون وضو نکنند.
پیش من این تن ندارد قیمیتی
بیتن خویشم فتی این الفتی
خنجر و شمشیر شد ریحان من
مرگ من شد بزم و نرگستان من
حلاج گفت: فنا تارهای دل عاشق را نمیلرزاند و رهاننده از زیباییهای هستی نیست، بلکه جاذبه وصال است اناالحق نشانه زندگیست و انگیزههای این حال در عشق است.
مرگ اگر مرد است ، گو پیش میآی
تا کنم خوش در کنارش تنگتنگ
من از او جانی ستانم بیرنگ و بو
او ز من دلقی ستاند رنگارنگ
آزمودم مرگ من در زندگیست
چون رهم زین زندگی ، پایندگیست
باشد که رهرو راه مردان خدا باشیم، مردانی که طبل خدایی را در گوش جهانیان طنین انداز شدند مردان و زنانی که پرچم علمالهدی را در دست گرفتند و جانها در این راه باختند ولی جز ذکر به خدا و عشق به او چیزی در زبان و دل نداشتند.
بجز اشک و چشم و بجز داغ دل نباشد به دست گرفتارها
چه فرهادها مرده در کوهها چه حلاجها رفته بر دارها