بر سر خاک که سازم بعد از این یارب مقام
سروها دارم بر زیر خاک گریم بر کدام
همرهانم برگ رفتن کرده و بر من همین
مانده نام زندگی کاین زندگی بر من حرام
نقطه اوج آنجائی است که انسان یک عضو خویش را در راه خدا دهد، فداکاری و ایثار آن چیزی است که در عشق وجود دارد. برتری دادن خوشی دیگری بر خوشی خود، شادمانی دیگری بر شادمانی خود، زندگی خود بر زندگی دیگری. طرح اولیه تعالی روح، فرا رفتن از مرزهای محدود من است.
دوست داشتم اینبار درباره کسانی بگویم و بنویسیم که سهم بسیار بزرگی در زندگی ما دارند کسانی که اگر نبودند و اگر کار ارزشمندشان نبودند اینک ما نبودیم که اینگونه راحت بوده و باهم در این کشور عزیزمان ایران زیسته و امنیت داشتهباشیم.
کسانی که از خود گذشتند بسیار والا و غیر قابل توصیف از خود گذشتن و رفتن به سوی چیزهایی که شاید خیلیها نمیدانند یعنی چه؟
جان فدا کردن حسینی شدن عباسی شدن شهید شدن جانباز شدن، رفتن و رفتن و رسیدن به مرزهای ناممکن، آموختن و به ما آموزاندن که همه چیز فقط و فقط به این دنیا ختم نمیشود و به ظواهر و امورات دنیوی.
وفا کردند چون باوفا بودند و جانشان را در راه باوفایان نثار کردند و راهنما شدند و باز وفا کردند، کیست که نترسد و پاک نکند سرشت عصیان آدمی شدن را.
دیر بفکر افتادم در این مورد بگویم و بگویم که چقدر آه از نهاد منِ خاکی به افلاک میرود و ای کاش افلاکیان بشنوند صدای این بنده حقیر را، که اینهمه بیوفایی میبینم و میشنویم نسبت به این باوفایان. خوشا بحال آنان که رفتند چرا که دچار و مبتلا به سرنوشتی محتوم نشدند، آنان ماندند و زجر روزگار و کجخیالی افرادی مثل من.
کسی بود که شاید باورتان نشود خیلی چیزها را قبول نداشت ولیکن نسبت به این عزیزان عشق میورزید و میگفت اگر آنان نبودند چه شهداء چه جانبازان الان ما اینقدر راحت نبودیم و بنشینیم و در مورد مسائلی مثل .... جلسه و کنفرانس و میزگرد گذاشته و به تبادل افکار و اطلاعات و اخبار بگذاریم و بادی هم در گلو انداخته و ......
ما محکومیم تا به ابد در زنجیرههای اسارت بیگانگی ماندن و پوسیدن مگر خود بخواهیم این پوستین را به دور انداخته و کسوتی از رسُتن بپوشیم.
چه بگویم و چقدر بگویم که هرچه گوییم کم گفتهایم اینان که بودند و چه کردند و چه خواستن چرا که آنقدر خواستههایشان از این دنیای میرا و فانی کوچک است در قبال این بزرگمردان روزگار که بهت و خجالت در صورت تک تک ما نمایان خواهد شد اگر بدانید بر سر اینان چه میگذرد و چگونه زندگی میکنند.
نمونهها و نمونههای بسیار هر روز و هر روز در اطراف و اکناف این مملکت به چشم میخورد بیایید چشمانمان را باز کنیم و ببینم نادیدهها و ببینیم این کبوتران نازنین را که از نفس افتادهاند و اگر مرهمی برایشان نیستیم لااقل زخمشان هم نباشیم.
بیایید به جای آه کشیدن
و به جای حسرت خوردن در روزهای وا زده حسرت گرفته
کمی بفکر این گلهای باغ بهشتی باشیم