مورچه و کبوتر
مورچه ای برای رفع عطش کنار رودخانه ای رفت و داخل آب افتاد. فشار آب رودخانه او را با خود برد و داشت غدق می شد که کبوتری نشسته بر در ختی که شاخه هایش روی رودخانه آویزان بود برگی را کند و آن را نزدیک مورچه در آب انداخت.مورچه از آن برگ بالا رفت و به سلامت به کنار رودخانه رسید .اندکی بعد صیادی که زیر درخت ایستاده بود توری را به دام انداختن کبوتر پهن کرد.مورچه که به قصد مرد را گاز گرفت. این عمل غافلگیرانه باعث شد مرد تور را به زمین آنجا اندازد و بدین ترتیب کبوتر از خطر آگاه شد و پرواز کنان از دور شد.
تو نیکی می کن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز