سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
روابط عمومی به زبان آدمیزاد
این تارنما میعادگاهی است برای تمامی علاقمندان به مباحث روابط عمومی، مدیریت، خلاقیت، راهکارهای کسب موفقیت، کارآفرینی و ...؛ اگر ارایه کننده کالا و خدمات هستید، اگر وبلاگ نویسید یا به هر روش دیگری به اشاعه افکار خود می پردازید سری به ما بزنید: کلیه افراد علاقمند می توانند در یک دوره یک ماهه آزمایشی با وبلاگ "روابط عمومی به زبان آدمیزاد" (مهر 84) همکاری نمایند در صورت احراز شرایط با ما خواهید ماند. افراد غیر فعال و یا فعال در زمینه غیر مرتبط حذف خواهند شد.
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 7734
بازدید دیروز : 2075
کل بازدید : 663449
کل یادداشتها ها : 350
خبر مایه

موسیقی


در بیمارستانی ، دو مرد بیمار در یک اتاق بستری بودند .

 یکی از بیماران اجازه داشت که هر روز بعد از ظهر یک ساعت روی تختش بنشیند .

 تخت او در کنار تنها پنجره اتاق بود .

 اما بیمار دیگر مجبور بود هیچ تکانی نخورد و همیشه

 پشت به هم اتاقیش روی تخت بخوابد . آن ها ساعت ها با یکدیگر صحبت می کردند؛

 از همسر ، خانواده ، خانه ، سربازی یا تعطیلاتشان با هم حرف می زدند .

هر روز بعد از ظهر ، بیماری که تختش کنار پنجره بود ،

 می نشست و تمام چیزهایی که بیرون از پنجره می دید ،

 برای هم اتاقیش توصیف می کرد .بیمار دیگر در مدت این یک ساعت،

 با شنیدن حال و هوای دنیای بیرون ، روحی تازه می گرفت .

مرد کنار پنجره از پارکی که پنجره رو به آن باز می شد می گفت:

 این پارک دریاچه زیبایی داشت.

مرغابی ها و قو ها در دریاچه شنا می کردند

 و کودکان با قایق های تفریحی شان در آب سرگرم بودند.

 درختان کهن منظره زیبایی به آن جا بخشیده بودند

و تصویری زیبا از شهر در افق دور دست دیده می شد.

 مرد دیگر که نمی توانست آن ها را ببیند چشمانش را می بست

 و این مناظر را در ذهن خود مجسم می کرد و احساس زندگی می کرد.

روز ها و هفته ها سپری شد .

یک روز صبح ...

پرستاری که برای حمام کردن آن ها آب آورده بود،

 جسم بیجان مرد کنار پنجره را دید که در خواب و با کمال آرامش از دنیا رفته بود.

 پرستار بسیار ناراحت شد و از مستخدمان بیمارستان خواست

 که آن مرد را از اتاق خارج کنند .

مرد دیگر تقاضا کرد که او را به تخت کنار پنجره منتقل کنند.

 پرستار این کار را برایش انجام داد و پس از اطمینان از راحتی مرد ، اتاق را ترک کرد .

آن مرد به آرامی و با درد بسیار، خود را به سمت پنجره کشاند

 تا اولین نگاهش را به دنیای بیرون از پنجره بیاندازد.

 حالا دیگر او می توانست زیبایی های بیرون را با چشمان خودش ببیند .

هنگامی که از پنجره به بیرون نگاه کرد ، در کمال تعجب با یک دیوار بلند آجری مواجه شد

 ***

مرد پرستار را صدا زد و پرسید که چه چیزی

 هم اتاقیش را وادار می کرده چنین مناظر دل انگیزی را برای او توصیف کند ؟

پرستار پاسخ داد:

 (( شاید او می خواسته به تو قوت قلب بدهد.

 چون آن مرد اصلأ نابینا بود و حتی نمی توانست این دیوار را ببیند .))

 


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروزه!


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ برای آشنایی با نرم افزار جامع روابط عمومی سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ درود بر شما. اگر مایلید بدانید چقدر در روابط عمومی قوی هستید سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ به سهامداران خود احترام بگذارید. به آنان نشان دهید که متشخص و امین هستید!


+ تا کنون همه از مشتری مدار گفته اند. سری به روابط عموی به زبان آدمیزاد بزنید و این بار از سهام دار مداری بشنوید.


+ صاحب سهم را مشتری و هواخواه موسسه سازید (1) با افزایش تعدا صاحبان سهام است که می توان دموکراسی اقتصادی را بر پایه های محکم استوار نمود.ادامه...


+ در دنیای تبلیغات خودخواه نباشید. تنها تبلیغات سازمان خود را پیش نبرید گاهی حمایت تبلیغات سازمان های غیرانتفاعی بیشتر به شما کمک خواهد کرد.(اصلاعات بیشتر در روابط عمومی به زبان آدمیزاد)


+ گاهی ممکن است برنامه ای را با زحمات و هزینه زیاد دنبال کنید بدون به دست آوردن کوچکترین نتیجه.پس همیشه برنامه های خود را ارزیابی کنید. سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید تا با نمونه ای از این مشکل آشنا شوید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ