سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
روابط عمومی به زبان آدمیزاد
این تارنما میعادگاهی است برای تمامی علاقمندان به مباحث روابط عمومی، مدیریت، خلاقیت، راهکارهای کسب موفقیت، کارآفرینی و ...؛ اگر ارایه کننده کالا و خدمات هستید، اگر وبلاگ نویسید یا به هر روش دیگری به اشاعه افکار خود می پردازید سری به ما بزنید: کلیه افراد علاقمند می توانند در یک دوره یک ماهه آزمایشی با وبلاگ "روابط عمومی به زبان آدمیزاد" (مهر 84) همکاری نمایند در صورت احراز شرایط با ما خواهید ماند. افراد غیر فعال و یا فعال در زمینه غیر مرتبط حذف خواهند شد.
نویسندگان وبلاگ
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 175
بازدید دیروز : 524
کل بازدید : 617048
کل یادداشتها ها : 350
خبر مایه

موسیقی


< 1 2 3 4 >

تا رسیدن داناترین مشاوران یعنی زمان صبر پیشه کنید.(پریسلیز)

همکلاسی همکلاسی همکلاسی برو به  وبلاگ ،  خیلی وقته نکردی یادش

همکلاسی همکلاسی همکلاسی ببین چگونه سیل افراد شده روونه ،حیفه بخداتو نکنی یادش

همکلاسی همکلاسی همکلاسی وبلاگ  مرده از رنج انتظار ،گله داره از شما

ای عزیزان ای عزیزان ای عزیزان برید به وبلاگ اون خیلی وقته ناراحته که نکردید یادش

پست بذارید پست بذارید پست بذارید ای بچه ها فراموشش فراموشش نکنید حیفه به خدا .

(با تشکر بچه های غرب تهران)

 


  

«ادامه مطلب شب قبل ...»

امشب انشاا... سعی خواهم کرد که ماجرای اتفاق افتاده را به پایان برسانم چون فکر میکنم دوستان دیگر کمی خسته شده باشند .شب قبل به اینجا رسیده بودم که من در پاسخ به درخواست مبلغ ، توسط جناب آقای دزد پاسخی دادم که شاید از دیدگاه برخی عجیب و شاید از دیدگاه برخی دیگر مناسب بوده باشد.  

من با پیشنهاد 000/000/3 ریالی که داده شده بود موافقت کردم و خواستم این مبلغ را بابت پس گرفتن کیف پرداخت کنم (خوب به هر حال همانطور که قبلاً ذکر شده مدارک نسبتاً مهمی توی کیف داشتم) بنابراین خواستار معرفی محلی از طرف آقا دزده شدم تا پول را در آنجا تحویل دهم و کیف را تحویل بگیرم. در حین گفتمان بودیم که ناگهان حرف عجیب دیگری از طرف جناب دزد شنیدم که به من گفت تو داری عمداً صحبت را طولانی میکنی تا پلیس من را ردیابی کند که باز من این موضوع را رد کردم ، خلاصه اینکه وقتی آدرس محل را پرسیدم به من جواب داد : باید پول را داخل یکی از حسابهای کارت بانک که متعلق به خودم است بریزم (چون کارت بانکهایم نیز توسط وی دزدیده شده است) و بعد از واریز مبلغ شماره رمز کارت خود را به او بدهم تا بتواند از حساب من پول را برداشت کند . (دزد به این زرنگی والا خیلی نوبره)

و وقتی پول را برداشت کیف را در محلی گذاشته و آدرس آنجا را به من میدهد تا کیف و یکدست لباس و کفش نویی که تازه خریده بودم را بروم و بردارم.در اینجا بود که مجبور شدم دوباره تصمیم تازه ای اتخاذ نموده و همه چیز را برای همیشه تمام کنم برای همین بود که از وی دوباره فرصت خواستم برای فکر کردن و قرار شد تا ساعت 23:00 با من تماس بگیرد من نیز در این مدت تصمیم خود را گرفتن اما از تماس وی خبری نشد و حدود ساعت 4:45 دقیقه صبح بود که با من تماس گرفته شد ولی من بدلیل خستگی زیاد قادر به پاسخگویی نبودم و نتوانستم تلفن را جواب بدهم . اما خوشبختانه حدود ساعت 17:00 روز بعد بود که دوباره تماس گرفت و از من پاسخ خواست که من پاسخ دادم .... «نــــــــه»

و گفتم تمام مدارک رو دور بنداز چون من پول زور به کسی نمیدهم و حاضرم دوندگی برای گرفتن المثنی تمام مدارک را به دوش بکشم ولی اینگونه به کسی باج ندهم. الآن نیز حدود دو روز است که از کار، بیکار شدم و بدنبال شکایت و مسدود کردن کارت بانکها و صدور المثنی برای گواهینامه و سایر مدارک هستم. ( البته امشب با اینکه طولانی شد ولی باز خیلی چیزها را نیز فاکتور گرفتم)

 «پــــایــــان »


  

«ادامه مطلب شب قبل»

به اینجا رسیده بودم که وقتی به منزل رسیدم تلفن همراهم به صدا درآمد که آقا دزده با اعتماد به نفس فراوان با من تماس گرفت، چون مدارک شناساییم تماماً تو کیف بود تماس گیرنده من را با اسم کوچک یاد کرد و گفت ببخشید ! آقا محسن ؟

گفتم : بله بفرمایید؛ گفت : شما امشب چیزی گم نکردید؟ با خوشحالی تمام با خیال اینکه آقا دزده بعداز اینکه پولهای تو کیف من را برداشته و کیف را به گوشه ای انداخته ، جواب دادم : ببخشید کیفم را پیدا کردید ؟ به من جواب داد : حاضری چقدر خرج کنی تا کیف را دوباره بدست بیاری ؟ من نیز چون مدارک نسبتاً مهم و کاربردی در کیف داشتم در جواب وی گفتم نیاز به فکر کردن و مشورت دارم که به من گفت :فکر پلیس وسط کشیدن رو از ذهنت بیرون کن، که خیلی من شٌک زده شدم چون برای یک لحظه فکر کردم داستان جنایی پیش آمده و خودم از آن بی اطلاع هستم . خلاصه اینکه به من نیم ساعت فرصت داد تا به وی پاسخ بدهم . قبل از قطع ارتباط به دزد نازنین گفتم شما که مبلغی بالغ بر (حالا بماند که مبلغ چقدر بود) از کیف من بدست آوردید که اذعان داشت این پول برای من یک نفر کافیه تا بتونم امشب را سر کنم ولی ما 3 نفر هستیم و این مبلغ کفاف 3 نفر را نخواهد داد و گوشی را قطع کرد. من نیز بعداز کمی فکر کردن و مشورت به این نتیجه رسیدم که

«ادامه دارد»


  

جشن خیلی خوبی بود با اینکه بسیاری از اساتیدی که دعوت شده بودند  و قول مساعد برای حضور در جشن را داده بودند ولی متأسفانه بنا به دلایل در جشن حضور نیافتند اما با تمام این اوصاف بازهم خدا را شاکر هستم که مراسم به خوبی برگزار شد. من این مطلب را برای توصیف جشن نمی نویسم زیرا خانم جعفری زحمت زیادی برای ارائه گزارش از مراسم دیشب که در صفحه میخوانید کشیدن که جا دارد از تمام تلاشهای ایشان تشکر کنم .

قصد من از نوشتن این مطلب بیان یک اتفاق است که تمام خوشی های جشن را برای من و یکی دیگر از دانشجویان خراب کرد . این اتفاق را در ذهن خود تداعی کنید که بعد از پایان جشن وقتی که همه خداحافظی کردند به اتفاق یکی دیگر از دانشجویان به سمت منزل حرکت کردیم ، بعد از رسیدن به مقصد هنگامی که قصد داشتم وسایلم را از صندوق عقب ماشین بردارم به یکباره متوجه شدم که کیف من و کیف دیگر دوست همکلاسی من و همچنین لباسهایم که در پشت ماشین بود نیست . اینجا بود که با دقت به قفل صندوق خودرو پراید دوستم متوجه شدیم که قفل صندوق شکسته و کیفها را برده اند.بعد که به منزل رسیدم تلفن همراهم به صدا در آمد و بعد از پاسخ گویی متوجه شدم جناب آقای دزد پشت خط ارتباطی است که به من گفت ....

(ادامه دارد...)
  

تمام شد.
بالاخره بعد از سه سال برو بیا و سر کلاس نشستن و درس خواندن و نخواندن و ...... تمام شد.

و امشب همه آمده بودند که این پایان را جشن بگیرند.

پس از گذشت دوران تحصیل در  دانشگاه و آغاز دوره ای جدید در زندگی،  در پایان این کوتاه زمان طولانی، جشنی را به افتخار خود و اساتید تان برگزار کردید. جشنی

که تنها با حضور و کمک تمام هم دوره ها می توان آنرا به راستی و درستی، لایق برگزار نمود که به راستی نیز چنین بود.

زیاد اهل نصیحت گویی و .... نیستم و هر چه لازم بود را امشب در مراسمتان گفتم و گفتند . اما با توجه به حرفه و زمینه فعالیتم جمله ای ازروبر دلپیر  را ذکر می کنم

 که  میگوید :

 

از نظر کارتیه برسون عکس یعنی یکی شدن سه عامل نگاه - مغز و قلب عکاس در رسیدن به هدف.

 

این سه عامل می تواند علاوه بر هنر عکاسی در تمام امور زندگی صادق باشد . 

راه رسیدن به هدف را فراموش نکنید و لطف و نظر خداوند را از یاد نبرید و از آن بزرگ مهربان بخشنده، طلب طلایی ترین انوار رحمت و شادی  را داشته باشید ، تا مگر

 در پناه آنها، به کامیابی رسید.

با سپاس از همه دوستان بابت برگزاری شایسته مراسم ، از آنجایی که عکس یادگاری بی پیرایه ترین نوع عکاسی است، این عکس و هدیه بی پیرایه را به یاد دوران خوب

تحصیل و یادبود امشب پذیرا  باشید.

ژوژمان

 

 

که این پایان، خود آغازی دیگر است.

 

 

امیر عباس اشرف

 


  

ما زنده به آنیم که ارام نگیریم

موجیم که آسودگی ما عدم ماست

 

دوستان عزیزم.جشن تان باشکوه بود و ماندگار در یاد.شما نیز ماندگارید در خاطره و حافظه معلمانتان .هر چند که گذر ایام ذهن ها را فرتوت کند و غبار فراموشی بر آنها نهد.

امشب شما پا به راهی گذاردید و به جایگاهی آمدید که آنرا بازگشتی نیست.می توان ساکن شد اما نمی توان بازگشت.اینک دیگر بی تفاوتی و بی مسئولیتی برای شما جرم است و گناه.گناهی نا بخشودنی که اگر جامعه هم آنرا جزا ندهد بی تردید وجدان آگاه شما آنرا کیفر خواهد داد.

امروز آغازین روز از مرحله دیگری از تکامل و تلاش شماست برای دستیابی به دانستن و دانش بیشتر.نمی گویم که مدرک بالاتر که آنرا ارزشی نیست انگاه که پشتوانه ای خالی از علم داشته باشد.

پس آگاه باشید فرصت کم است تنها به اندازه یک زندگی و فرصت آموختن کمتر به اندازه جوانی و مهلت رسیدن به مقطع بالاتر چشم بر هم زدنی که به سرعت باد می گذرد.

به هر انگیزه ای که دارید،اینک بهترین فرصت برای شماست.معلوماتتان به روز ،انگیزه تان حداکثر،غبطه به موفقیت رقبا و دوستان در مطلوب ترین شکل و معلمانتان در کنارتان مهیای راهنمایی و کمک.

اینک اگر موفق نشوید تنها مقصر شمایید نه زمین و زمان.

پس لا اقل برای تکرار روزهای خوش با هم بودن تلاشتان را مضاعف کنید

در آخر بار دیگر پایان دوره کاردانی_نه فارغ التحصیلی که زمان آن تنها هجرت به دیگر سوست_را صمیمانه به همه  عزیزانم تبریک می گویم.

ارادتمند_فرشاد فخیمی  


  

درود بر شما یاران همراه

این بار قصد ندارم یه گزارش رسمی بنویسم، فقط می خوام خاطرات امشب-البته الان که در حال تایپ این مطالب هستم 38 دقیقه از روز بعد آغاز شده پس می تونه دیشب باشه-  رو برای همیشه تو وبلاگ جاودانه کنم. دیشب برگی زرین از دفتر زندگی آکادمیک همه ما ورق خورد هر کس که اومد این برگ زرین رو به دفتر خاطراتش افزود و هر کس نیومد پاس دوستی ها رو نداشت و از دستش رفت

جشن تقریبا از ساعت 5:30 با حضور جمعی از دوستان شروع شد. دوستان همراه و اساتید ارجمند حاضر در مجلس این افراد بودن:

اساتید به ترتیب حضور: جناب آقای باصری، سرکار خانم حسینی، جناب آقای اشرف، سرکار خانم دکترخاکپرور، جناب آقای موسوی، جناب آقای ناصری، جناب آقای مظلوم نژاد و جناب آقای دکتر فخیمی. (البته استاد کاظمی و استاد حاتمی به دلیل پاره ای مسایل اضطراری در جمع ما حاضر نبودند اما حضور قلبی خودشون رو از طریق وبلاگ و پیام کوتاه اعلام کرده بودند)

از سوی مرکز آموزش شهر: جناب آقای خلیقی مدیریت محترم واحد آموزش

دانشجویان به طور تصادفی و بدون ترتیبی خاص خانم ها و آقایان: محمد حسین خدادی (سپاس ویژه بابت فیلمبرداری و امور مالی)، شهرام رجبی، حسین صالح آبادی، محمد رضا اسدی، سهراب حسینی، هدی محمدی، مریم خوانساری، محمد جواد مسعودی فر، جعفر عزیزساجدی، فاطمه داوریان(سپاس ویژه بابت امور مالی)، سمیه شکارچی، مهسا افشاری (سپاس بابت عکاسی)، سحر پورخانعلی (سپاس بابت عکاسی)، فاطمه دستمزد (سپاس ویژه بابت امور مالی)، عارفه علیقلی نیا، محبوبه بختیاری، ندا سجادی، صونا آزادی (سپاس بابت عکاسی و فیلمبرداری)، آذین کشاورز، سارا سید صالحی، آزاده محمدی، مینا محمدی موحد، مهدی جمشیدی (سپاس ویژه بابت اجرای بداهه و نشاط انگیز و امور مالی)، محسن بخششی (سپاس خیلی ویژه بابت کلیه فعالیت ها از شروع برنامه ریزی ها تا پایان، عکاسی و امور مالی)، حسین عابدینی (سپاس خیلی ویژه بابت کلیه فعالیت ها از شروع برنامه ریزی ها تا پایان و امور مالی)، محسن جوادی، آرام مقدم و جلالیان.

دوستان همراه: فرزند استاد مظلوم نژاد، همسر خانم هدی محمدی (سپاس بابت معرفی و هماهنگی رستوران)، مادر خانم شکارچی، فرزندان آقایان مسعودی فر و عزیزساجدی و آقای توحیدی.

و اما اصل قضیه با حضور تمامی دوستان و یاران مهر 84 کیک در بالای سالن روی میز قرار گرفت، هدایا برای اعطا آماده شد البته به دلیل مناسب نبودن شرایط برنامه تغییر کرد. آقای جمشیدی با اجرای نشاط انگیز هر یک از اساتید رو با عنوان یا جملاتی مفرح نام می برد و بعد از تشویق بچه ها لوح و هدیه یادبود اعطا می شد. ترتیب کار به این صورت بود که اساتید روی میز میانی که به صحنه شام آخر لئوناردو داوینچی بی شباهت نبود نشسته بودن (واقعا شاید شام آخر با اساتید بود) و به دلیل نرسیدن صدا همه بچه ها دور میز حلقه زده بودن. همه اساتید بعد از اعلام نامشون از سوی آقای جمشیدی مورد تشویق قرار می گرفتن، البته وقتی نوبت به استاد فخیمی رسید انفجاری تر اتفاق افتاد. برخی اساتید ضمن دریافت لوح پیام های زیبایی به دانشجویان هدیه کردن

درمرحله بعد نوبت به اهدای لوح و هدیه به دانشجویان رسید. بعد از اهدای هدایا صحبتی کوتاه در مورد وبلاگ و انجمن روابط عمومی ایران داشتم که البته با توجه به شرایط زمانی و مکانی شرح موضوع میسر نبود ولی امیدوارم که دوستان پیگیر دریافت اطلاعات باشن. فقط یادمون باشه! وبلاگ و انجمن روابط عمومی ایران می تونه حلقه ارتباطی محکمی برای ما باشه، به اون چنگ بزنید و لا تفرقو

بلافاصله بعد از مراسم اهدای هدایا و لوح که پیک مراسم بود نوبت به کیک و شام رسید و بعد گپی کوتاه و خداحافظی... بازار عکس و گپ و گفتمان هم که حسابی داغ بود و به بیرون از رستوران هم کشید و بعد خداحافظی دم دری ها ختم مراسم بود

دوستان و اساتید عزیز! از همتون بابت لحظه های شادی که برای خودمون فراهم کردید سپاسگزارم و از کسانی که در سپاسگزاری ها از قلم افتادن عذرخواهی می کنم

دوستانی که از مهمانی عکسبرداری کردن لطفا یا به صورت CD یا به صورت ایمیل برای من یا آقای بخششی ارسال کنید تا برای همه روی وبلاگ بزارم و به انتهای CD جشن هم اضافه بشه. فیلم ها رو هم برای آقای بخششی به صورت CD ارسال کنید تا در کنار سایر فیلم ها برای متقاضیان تکثیر کنن

و اما در پایان دعای من برای گروه (مناجاتی از استاد مسلم دکتر علی شریعتی):

خدایا! تقدیر مرا [ما را] خیر بنویس، تقدیری مبارک، تا هر چه را که تو دیر می خواهی،زود نخواهم [نخواهیم] و آنچه را که تو زود می خواهی، دیر نخواهم [نخواهیم].

آخر پست رو باز می ذارم تا با خاطرات و پیام های  خودتون از مهمانی و سه سالی که گذشت اون رو کامل و زیبا کنید....


  

                                        

                                      به نام خداوند جان و خرد

 

                                     Go to fullsize imageGo to fullsize image

                   

دوستان فرهیخته!

سلام

   از اینکه به دلیل عدم حضور در تهران، افتخار شرکت در جمع صمیمی و علمی شما را ندارم، پوزش می طلبم. به همین بهانه خواستم چند کلمه ای با شما دوستان عزیز و گرانقدر، گپی زده باشم.  

    عصر کنونی را باید عصر " امپراتوری علم " نامید. امپراتوری ای  که نه مرز می شناسد و نه قومیت و نه جنس . خود مختار است و خودفربه. در انحصار قرار نمی گیرد و به راحتی نیز همنشین جمع و گروه و ملتی نمی شود. گاهی از شرق نمایان می شود ( قرون اولیه اسلامی ) و گاهی از غرب، قد علم می کند (از دوره رنسانس ). امروز ، بی آن ، نه تنها نمی شود پرواز کرد، که حتی نمی شود حرکت کرد!

     و بر ماست که به جای فریاد زدن و اعتراض کردن و انگشت اتهام را به طرف متهمان داخلی و خارجی گرفتن، یا غرق شدن در رویای ایران متمدن چند صد سال غرب و یا مقهور و فریفته فرهنگ غرب شدن ، ببینینم چه هستیم؟ و برای عقب نماندن از قافله سالار "علم" که چهار نعل به پیش می تازد، چه باید بکنیم؟

     رفتار و اندیشه ما تا چه اندازه در رشد و تعالی جامعه موثر است؟ ما که عادت کرده ایم همیشه منتقد کار دیگران باشیم، تا چه اندازه خودمان را نقد کرده ایم؟! مطالعه و پژوهش در کجای زندگی ما دانشجویان و تحصیلکرده ها و به اصطلاح "انتلکتوئل ها" قرار دارد! تا چه اندازه کتاب را از نماد روشنفکری و دکور و زینت خانه خارج ساخته ایم و در آن تعمق کرده ایم؟

دوستان عزیز!

   کمی در واژه "فارغ التحصیل" تعمق نمایید. آیا واقعا شما دیگر از تحصیل علم، فارغ شده اید؟! دیگر با کتاب و کتابخوانی خداحافظی کرده اید؟! مبادا کتاب هایتان را در میدان انقلاب، به حراج گذاشته باشید!!  چه بد واژه ای است واژه "فارغ التحصیل"؛ در زمانی که فرد به مطالعه و پژوهش عادت می کند، قدرت پردازش اطلاعات را کسب می نماید و به تحلیل مطالب می پردازد، او را از کسب و تحصیل علم فارغ می دانند.

برادران و خواهران گرانقدر!

      شما فارغ التحصیل نشده اید، بلکه " فرهیخته " شده اید و به زینت علم آراسته!  پس قدر این مقام و منزلت را بدانید و بر آن بیفزایید! و بدانید و آگاه باشید که تا همه ما نخواهیم  و تلاش نکنیم، آرزوی پیشقراول کاروان علم بودن، عبث و بیهوده خواهد بود و تا زمانی که  خودمان را مجهز به لباس علم و پژوهش نکردیم، حق اعتراض و متهم کردن دیگران را در این عقب ماندگی علمی نخواهیم داشت.

   کمبود امکانات و فرصت ها، وجود محدودیت ها و عدم توجه دیگران در این پیشرفت علمی ، بهانه ای بیش نیست. (البته این سخن به معنی نفی وجود انتقاد بر دیگران نیست) چرا که علم و نوآوری از درون کمبودها و محدودیت ها سر برون خواهد آورد و فرصت ها حاصل نمی شود، بلکه ما فرصت ها را ایجاد می کنیم  

   در خاتمه، برای همه شما عزیزان و فرهیختگان، آرزوی سعادت و سلامت دارم و امیدوارم شاهد درخشش شما در عرصه های علمی و پژوهشی این کهن بوم و بر باشم.

              

                                                                                

                              ***************************************  


  

سلام دوستان

با تشکر از عزیزانی که جهت برگزاری جشن فارغ التحصیلی زحمت می کشن ، حضور گرم اساتید مراسم را پر رونق خواهد کرد .


  

درود بر شما

با ورود به لینک http://www.prsir.org/ozviat.asp می تونید در انجمن روابط عمومی ایران عضو بشید. البته دانشجویان عزیز چون دانشجویی ما فعلا داره به پایان می رسه زودتر اقدام کنید تا مشمول ثبت نام نیم بها باشید.

در ضمن پست " سرگذشت دستی که دو بار قرآن نوشت" در تاریخ 21/3/87 پست برگزیده پارسی بلاگ انتخاب شد این پست رو می تونید در قسمت آرشیو در بخش زندگی نامه بزرگان مشاهده کنید.

و اما برنامه جشن فارغ التحصیلی  (البته امیدوارم کسی قصد نداشته باشه کلاً فارغ التحصیل بشهJ) با حضور اساتید محترم کل دوره در تاریخ 6/4/87 ساعت 30/17- 30/21 برگزار می شه. هر کس نیاد از دستش رفته. یادمون باشه شاید این بار آخرین بار باشه...

برای دریافت اطلاعات بیشتر با ایمیل یا همراه من و آقای عابدینی تماس بگیرید.

 


  
+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروزه!


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ درود بر شما. روابط عمومی به زبان آدمیزاد با ادامه معرفی نرم افزار جامع روابط عمومی بروز شد.


+ برای آشنایی با نرم افزار جامع روابط عمومی سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ درود بر شما. اگر مایلید بدانید چقدر در روابط عمومی قوی هستید سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید.


+ به سهامداران خود احترام بگذارید. به آنان نشان دهید که متشخص و امین هستید!


+ تا کنون همه از مشتری مدار گفته اند. سری به روابط عموی به زبان آدمیزاد بزنید و این بار از سهام دار مداری بشنوید.


+ صاحب سهم را مشتری و هواخواه موسسه سازید (1) با افزایش تعدا صاحبان سهام است که می توان دموکراسی اقتصادی را بر پایه های محکم استوار نمود.ادامه...


+ در دنیای تبلیغات خودخواه نباشید. تنها تبلیغات سازمان خود را پیش نبرید گاهی حمایت تبلیغات سازمان های غیرانتفاعی بیشتر به شما کمک خواهد کرد.(اصلاعات بیشتر در روابط عمومی به زبان آدمیزاد)


+ گاهی ممکن است برنامه ای را با زحمات و هزینه زیاد دنبال کنید بدون به دست آوردن کوچکترین نتیجه.پس همیشه برنامه های خود را ارزیابی کنید. سری به روابط عمومی به زبان آدمیزاد بزنید تا با نمونه ای از این مشکل آشنا شوید.






طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ