زینت دین را به زینب داده اند رکن سنگین را به زینب داده اند
در سمینار بزرگ عاشقی لوح زرین را به زینب داده اند
شهادت عقیله بنی هاشم زینب کبری (که سلام بر او باد ) برشیعیانش تسلیت با د
همیشه انسان فرصتهایی را که قبلاً از دست داده را دوباره بدست نمی آورد و شاید تا مدتها و یا شاید برای همیشه حسرت آن فرصت را بخورد. مثل جشن فارغ التحصیلی مهر 84 که خیلی از دوستان عزیزمان به هر دلیل موجه یا غیرموجهی موفق به حضور در آن نشدند. برای همین یکی از این دوستان گرامی که قول اکید برای حضور در جشن به من داده بود ولی در جشن حضور پیدا نکرد ، برای جبران این بدقولی یا بهتر بگویم برای این مهر 84ی ها رو دوباره یک بار دیگر دور هم جمع کند پیشنهادی به من داد که من این پیشنهاد را برای شما مطرح میکنم که دوست دارم حتماً نظر خود را راجع به این موضوع برای من بگذارید و به دیگر دوستان نیز اعلام کنید تا نظر خود را بگذارند (برای یک بار هم که شده همه مشارکت داشته باشید). در واقع یک نظر سنجی است برای زمان آن.
اما پیشنهاد ....
سرکار خانم هانیه کرد نیرسی این درخواست و پیشنهاد را ارائه کردند که من فقط انتقال دهنده آن هستم. ایشان درخواست داشتند که تمام مهر 84ی ها در ماه مبارک رمضان در خانه ایشان جمع شوند و یک افطار را در کنار هم باشیم ولی ایشان میخواستند که مهر 84ی ها زمان آن را مشخص کنند که در دهه اول ، دوم یا سوم آن باشد.
از تمام دوستان عزیز خواهش میکنم نظر خود را سریعاً اعلام تا متعاقباً به نظر خانم کرد نیرسی برسد.
با تشکر از همه شما سروران گرامی : برادر کوچکتر شما محسن بخششی از طرف خانم کرد نیرسی.
بسم رب النور
ما زنده به آنیم که آرام نگیریم موجیم که آسودگی ما عدم ماست
فرهیختگان عزیز
دوران پر تکاپوی تحصیل را به پایان رساندید و شما امروز دانشگاه را با کوله باری از علم که خداوند در آن گنیجینه های معرفت خویش را به ودیعت نهاده است، ترک می گویید.
اما نیک می دانید که این آغاز راه است و تا رسیدن به مقصد ، راه بسیار باقی است.
همت را بلند دارید و گامهایتان را محکم کنید و هوشیار باشید که آن ودیعت الهی شما، رسالتی سنگین بر دوش و مسئولیتی گران بر عهده تان نهاده است.
پس خشنودی خداوند را سر لوحه اعمالتان قرار دهید و بدانید که فردایی روشن از آنِ کسانی است که می اندیشند و جز راه خیر نمی پویند.
و فراموش مکنید که دانشگاه چون خانه شماست. اساتید، دوستان و همراهان شما در این سرا به منزله خویشان شما.
پس خانه و خاندان را به خاطر بسپارید.
اساتید تان موفقیتهای روز افزون شما را به اتنظار نشسته اند.
یاران عزیزم سلام.
امشب به لحاظ مشغله فراوان قادر نیستم در خدمتتان باشم و مطلبی ادا نمایم.تنها خواستم با این بهانه کوتاه حضور خود را دچار انفصال نکرده باشم و رفیق نیمه راه نباشم....
همین و خداحافظ
خنک آن قمار بازی که بباخت هر چه بودش
نبماند هیچش الا هوس قمار دیگر
سلامی دیگر.چه خوب است که هنوز فرصت سلام کردن را داریم .و چه خوب تر که کسانی را که به آنها سلام کنیم.اما چه بد که این فرصت ها به چشم بر هم زدنی می گذرد و کمی دور تر و کمی دیرتر ....تنها خاطره ای.
دوستانی که می نویسند شاید ندانند تعالی ای را که در نوع نگارششان حاصل شده و یا حتی عزیزانی که متونی را به عاریت از متفکرانی همچون استادم -شریعتی -و دیگران نقل می کنند، به لحاظ نوع انتخاب بیش از آنی است که پیش از این در آنها سراغ داشته ام .واین حاصل نشده مگر با جسارت تجربه نوشتن.
لاکن دیگرانی که تاکنون فرصت آزمایش نیافته اند بر حذر باشند که از این قافله ی -حتی چند نفری -عقب نیافتند.که رسیدن به آن بی همراه سهل نخواهد بود.
از دوستانم به نام خانم ها سمانه جعفری-آرام مقدم-آذین کشاورز-سحر پور خانعلی و آقایان محسن خان بخششی-مهدی جمشیدی بزرگوار-شهرام رجبی عزیز و فریدون گرامی -که ندانستم که کیست -دانشجویان گرانقدرم -خرده نگیرید که دیگر دانشجو نیستید تا هستم و هستید همه دانشجوییم - و از حضور دلگرم کننده شان سپاسگزارم.
اساتید محترم نیز همچون استاد اشرف و استاد کاظمی هم که استاد بنده هستند.
درود بر شما
من به جای بعضی دوستان بابت پست استاد فخیمی شرمنده شدم. اگر یه نفر نبودم به جای همه اقدام می کردم. دوستان عزیز من؛ اگر وقت کافی ندارید، پست های خودتون رو به من ایمیل کنید تا به نام خودتون آپ کنم. اما واقعیت اینکه که بین ما کسی به اندازه استاد مشغله نداره. پس بیاید به خودمون دروغ نگیم. آپ کردم پست در افتضاح ترین سرعت 10 دقیقه بیشتر طول نمی کشه. با یه سرعت متناسب کمتر از 3 دقیقه. نظر دادن هم که دیگه قابل بحث نیست. حتی اگر وارد کردن ایمیل و وبلاگ و سایر مسایل براتون سخته در قسمت پایین باکسی که مطلبتون رو تایپ می کنید، کلید Sign in رو کلیک کنید تا با وارد کردن رمز و نام کاربری و در قسمت بالا نامتون، بتونید مطلبتون رو ارسال کنید. به این صورت اگر عمل کنید عکستون هم کنار نظرتون ثبت می شه. اگر مشکلی دارید هم لطفا اون رو دلیلی برای کوتاهیتون نکنید، من به اندازه کافی اطلاع رسانی کردم، باز هم این کار رو می کنم، من نه به شدت درگیر کارم ، نه درگیر جلسات، نه درگیر خانواده، در بست آماده پاسخگویی به سوالات شما در این زمینه. شماره همراه من رو هم اگر ندارید ایمیل بزنید و بپرسید یا اینکه از سایر دوستان بگیرید.
آن دهقانی خوب حاصل بر می گیرد که بذر جان خود را خوب پرورش داد،از رنج کود و از عشق آب و آنرا به برگ و بار نشاند
دوستان عزیز م سلام.امروز، نه، بهتراست بگویم امشب می خواهم به 2 نکته اشاره کنم.
اول:بطور معمول ملاحظه می کنم که هر روز بیش از 50 نفر از وبلاگ دیدن می کنند اما دریغ از بیش از 2 یا حداکثر 3 پیام یا نظر!!!
خیلی برایم جای تعجب است.یعنی نوشتن و تسهیم در احساس و تشریک در خاطرات برای دوستان من تا این حد بی اهمیت وپیش پا افتاده است؟اما گویا هست و سئوال بی موردی را تکرار کرده ام.به دو دلیل .یکی اینکه بی علاقگی به مشارکت در این وب و دیگری شبهای روشن....این در حالی است که حقیر بعنوان عضو کوچکی از این وبلاگ ترجیحم این است که حداقل روزی دوبار به ان سر بزنم و نظر دوستان یارم را ببینم.ولی گویا رفقای نیمه راه در این راه کم نیستند.بگذریم.
دوم:پس از این سعیم بر آن است تا مطالبی را که در قالب پیامهای الکترونیکی از سوی یاران و دوستان گرامیم به دستم می رسد و به لحاظ محتوا برایم جذاب و ماندنی و خواندنی است برای شما نیز در این صفحه مهیا کنم ،چرا که احساسم این است که شاید شما نیز به اندازه خود من از آن بهره می برید.که اگر غیر از این باشد با تذکر شما اصلاح خواهد شد.
به هر حال درد و دلی بود دوستانه بر من خرده نگیرید.
جا دارد در اینجا از آقای علیرضا هوشمند تشکر کافی و وافی را داشته باشم چون کمک بزرگی به من کرد تا کیف گم شده ام که نه کیف دزدیده شده ام را پیدا کنم.
این مطلب را برای این نوشتم که بدونید آخر اون داستان پر استرس و پر التهاب من به کجا ختم شد و کیفم را تونستم پیدا کنم.
درود بر شما
با سپاس از سحر پورخانعلی و صونا آزادی و مهسا افشاری تعدادی از عکس های جشن آماده شده. می تونید از طریق لینک زیر به عکس ها دسترسی داشته باشید و به ساده ترین شکل اونها رو دریافت کنید.
سایر دوستانی که از مراسم فیلم یا عکس برداشتن هم لطفا کنن هر چه زودتر به دست من برسونن..
در ضمن یادم رفت بهتون بگم روز مهمونی استاد فخیمی گفتن ازتون بپرسم کی شب های روشن رو دید...
آغاز جدایی ما همان نگاه اول بود ، همان زمان که در نگاه یکدیگر می خواندیم که مبادا روزی دیگر این چنین در کنار هم نباشیم ، که مبادا در آینده ای نه چندان دور حسرت داشتن یک ثانیه از حال را بخوریم. آغاز جدایی ما همان لحظه بود که فهمیدیم بزرگ شده ایم ، و آن لحظه آرزو کردیم که کاش کوچک می ماندیم ، آغاز جدایی ما همان لحظه بود که زندگی را فهمیدیم، که فهمیدیم این قدر هم ساده نیست و آرزو کردیم که کاش به دنیا نیامده بودیم ، آغاز جدای ما همان لحظه بود که فهمیدیم چیزی شبیه عشق در وجودمان است و فهمیدیم که عشق جدایی می آفریند ، آغاز جدایی ما همان لحظه بود که دنیا آنقدر برایمان کوچک شد که فهمیدیم جز ما کسی در آن نیست ، آغاز جدایی ما همان روز بود.